|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
3 نتیجه برای راوی
محبوبه حیدری، جلد 16، شماره 62 - ( 8-1387 )
چکیده
خواب پدیدهای ذهنی است که برای صوفیه به عنوان وسیلهای جهت ارتباط با جهان معنا، از اهمیت ویژهای برخوردار است. خواب در متون صوفیه شیوهای است منحصر به فرد برای بیان و معرفی بسیاری از مضامین و اندیشههای کلیدی تصوف. خوابها از نظر عرفا دارای بار دینی و معنایی ویژهای هستند. خواب دیدن و دیده شدن در خواب، در ادبیات صوفیه یک سنّت و قاعده است. اما خوابها برای نمود و آشکار شدن در ادبیات صوفیانه از فرم روایی و داستانی استفاده میکنند. خوابهای نقلشده در متون صوفیه، همگی دارای بنمایههای داستانی هستند. آنچه که شخص در خواب میبیند، هنگامی که برای دیگری نقل میشود، عناصر روایی را به خدمت خود میگیرد. این مقاله نگاهی اجمالی دارد به ویژگیهای روایت خواب و نقش دو عنصر اساسی راوی و مخاطب در شکلگیری فرم داستانی خواب.
کاظم دزفولیان، فؤاد مولودی، جلد 18، شماره 69 - ( 9-1389 )
چکیده
شازده احتجاب هوشنگ گلشیری از نظر بهکارگیری صناعات و تکنیکهای روایی فراوان یکی از ارزشمندترین تجربههای ادبیات داستانی ایران است. گلشیری در شازده احتجاب از مؤلّفههای متعدّدِ روایی بهره گرفته است؛ اما میتوان گفت که پیچش صناعتِ روایی این اثر تا حدّ زیادی به سبب بهرهگیری هنرمندانه گلشیری از دو مؤلّفه «صدای راوی» و «کانونیشدگی» بوده است. انتخاب راوی سومشخصِ محدود به ذهنِ دو شخصیت اصلی اثر (شازده احتجاب و فخری) و ارائه اندیشهها و گفتههای این دو شخصیت در قالب گفتمانِ مستقیم و غیرمستقیم سبب شده است صدای راوی (یا راویانِ) متن روایی با نگاهِ کانونیگر (یا کانونیگرهای) آن درهمتند و درک رابطه راوی و کانونیگر و نیز درک تفکیکِ این دو از هم دشوار شود. بر اساس این، در پژوهشِ حاضر دو مؤلّفه «صدای راوی» و «کانونیشدگی» در متنِ روایی شازده احتجاب ـ با پرهیز از یکی انگاشتنِ این دو مؤلّفه تحت عنوان «زاویه دید» ـ بررسی و تحلیل میشود تا کاربست هنرمندانه این دو مؤلّفه در متنِ روایی شازده احتجاب نشان داده شود.
غلامعلی فلاح، فرزاد بالو، جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
نظریهپردازان روایت، با تفکیک میان روایتهای داستانی کلاسیک و مدرن، براین باورند که روایات داستانی کلاسیک، غالباً بر ویژگیهایی چون مؤلفمحوری، تکارزشی و تکساحتیبودن معنا، پایان بسته و غیره استوارند و درمقابل, روایتهای داستانی مدرن مؤلفههایی چون مخاطبمحوری، پایان باز، چندساحتیبودن معنا و غیره را در بطن خود میپرورند. اگرچه ظاهراً بلاغت کلاسیک برپایه اعتقاد سنتی به معنی قطعی کلام بنا نهاده شده بود و هدف نهایی خوانش متن، وصول به معنی و مقصود مؤلف قلمداد میشد، این داوری با نگاهی به شاهکارهای ادبی کلاسیک سخت مناقشهآمیز مینماید. شاهنامه فردوسی از آن جمله است. چراکه فردوسی با بهرهگیری از عناصر اسطورهای و رمزی که اساساً در بلاغت کلاسیک جایی نداشتند، ضمن آنکه از تصلب چهارگانه عناصر بیانی حاکم فراتر میرود، به مخاطب هشدار میدهد که در مواجهه با داستانهای اساطیری خود را مخاطب راوی و پوسته ظاهری روایات داستانی نبیند، بلکه مخاطب را تا مخاطب روایت برمیکشد و با گنجاندن عناصر اسطورهای و رمزی متنی باز و گشوده دربرابر دیدگان خوانندگان میگشاید و امکان تأویلهای متکثر را فراهم میآورد. بنابراین، نهتنها خودش به تأویل پارهای از این داستانها میپردازد، بلکه پس از او نیز عارفان و فیلسوفان و شاعران بسیاری تا دوره معاصر به این دسته از داستانها رویکرد تأویلی داشتهاند. این مقاله طرح و شرح این ماجرا خواهد بود.
|
|
|
|
|
|