[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
آمار نشریه::
::
شناسنامه نشریه
..
پایگاه‌های نمایه‌کننده

  AWT IMAGE   AWT IMAGE 
 AWT IMAGE   AWT IMAGE 
   

   

..
پایگاه‌های اجتماعی
     
ACADEMIA
 
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
نظرسنجی
نظر شما در مورد عملكرد دوفصلنامه زبان و ادبيات فارسي چيست؟
عالي
خوب
متوسط
ضعيف
   
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
26 نتیجه برای شاهنامه

سجاد آیدنلو،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده

یکی از منظومه‌های پهلوانی تا امروز ناشناخته ادبِ حماسی ایران زرین‌قبانامه است که در سه دست‌نویسِ موجود از آن با نام‌های شاهنامه اسدی، رستم و سلیمان و زرین‌قبای هفت‌لشکر معرفی شده است. سراینده شیعی متن ناشناس است و بنابر قراینی اثر خویش را در عصر صفویان و در شصت‌سالگی ـ و شاید یکی‌دو سال پیش و پس‌ـ به نظم درآورده است. داستان منظومه در زمان پادشاهی کیخسرو در ایران و پیامبری حضرت سلیمان(ع) روی می‌دهد و با آمدن فرستاده سلیمان(ع) به نام زرین‌قبا، که در پایان معلوم می‌شود نوه رستم است‌ـ به دربار ایران و دعوت ایرانیان به پذیرش کیش سلیمان(ع) آغاز می‌شود. بعد از آن روایات متعدد و بسیار متنوعی به شیوه داستان در داستان در 23133 بیت نقل می‌شود که شخصیت‌های اصلی آنها غالباً زرین‌قبا و دیگر پهلوانانِ رستم‌نژاد هستند. ساختار و موضوعِ این روایات نقالی‌ـ عامیانه است و ناظم ناشناس در عین تأثّراتِ زبانی و بیانی گوناگون از شاهنامه نهایتاً منظومه‌ای میان‌مایه عرضه کرده است که واژه‌ها و گزاره‌های ویژه نقّالی نیز در آن دیده می‌شود. در این مقاله در هفت بخش، ذیل عنوان‌ها و موضوع‌های نام منظومه، سراینده، زمان نظم، موضوع، مأخذ، کیفیت نظم و برخی ویژگی‌های سبکی به معرفی این متنِ تقریباً گم‌نام و ناشناخته پرداخته‌ایم تا علاقه‌مندان با یکی از بلندترین منظومه‌های پهلوانی پس از شاهنامه آشنا شوند.


ذوالفقار علامی مهماندوستی، نسرین شکیبی ممتاز،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده

درفش شاهان و پهوانان در شاهنامه و دیگر متون حماسی از جهت نشان‌مندی‌های نمادین و دلالت­های آیینی بسیار ارزشمندند. نشانه­های نمادین بر پیکره درفش­ها و ویژگی­های آنها در تحلیل مختصات فردی­، اجتماعی و نیز ویژگی‌های درونی و روانی خداوندگاران آنها، با توجه به مطالعات توتمیسم، اهمیت می­یابد. این بینش نمادگرایانه به انگاره­ها، از عمق نگاه فردوسی به‌مثابه پردازنده حماسه ملی، در آفرینش قهرمانان یا بازآفرینی‌شان و جایگاه و کارکرد ابزار وابسته به آنان همچون سلاح، درفش، اسب و سراپرده، درجهت تبیین آرمان‌های حماسه خبر می­دهد. در شاهنامه، هم‌خوانی این رمزگان­ها و فرهنگ ورای آنها از قدرتی نشانه­شناختی و کهن­الگویی بهره می­برد و بر مرکزیت و محوریت صفت یا صفاتی در دارندگان آنها دلالت دارد. ازاین‌رو، هر نقش و انگاره‌ای همچون نقش­های طبیعی اجرام سماوی مانند خورشید و ماه و نیز نمادهای حیوانی اعم از نقش اژدها، شیر، گرگ، ببر، عقاب و توجه به برجستگی برخی رنگ­ها همچون سیاه و بنفش در این درفش­ها، شبکه درهم­تنیده­ای از مؤلفه­های قوم‌شناختی را رقم می­زنند که واکاوی آنها ظرافت­های روان­شناسیک هرکدام از شخصیت­ها را با توجه به جایگاه حماسی­شان آشکار می­کند. برای دست­یابی به این منظور توجه به فرهنگ­های مختلف نمادها و نقش هریک از نشان­واره‌ها در فضای حماسه، با توجه به چرخش­های معنایی آنان در طول زمان اهمیت تازه­ای پیدا می­کند. گفتنی است که شیوه تحقیق در این مطالعه تحلیلی‌ـ­­توصیفی است.


رضا غفوری،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده

یکی از رویدادهای مهم دوره ساسانیان جنگ‌های پیروز با هپتالیان است که با وجود تلاش‌هایی که ایرانیان در این پیکار‌ها از خود نشان دادند سرانجام شکست سختی از هپتالیان خوردند و ناچار پیامدهای زیادی را متحمل شدند. پیروز که پادشاهی خودکامه بود برای جبران نخستین شکست خویش، بار دیگر به نبرد هپتالیان رفت اما نه‌تنها کاری از پیش نبرد، بلکه جان خود را نیز از دست داد. پس از این شکست‌‌ها هپتالیان مدت‌های طولانی در امور سیاسی ایران دخالت ‌کردند تا اینکه سرانجام در دوره پادشاهی انوشیروان از میان رفتند. بااین‌حال خاطرات تلخ این شکست‌‌ها هرگز از ذهن ایرانیان پاک نشد. بنابراین چندی بعد، ایرانیان برای حفظ آبرو برخی واقعیت‌‌ها را تغییر دادند و داستان‌هایی از خود ساختند که برپایه یکی از مهم‌ترین آنها، پهلوانی به نام سوفرا به جنگ هپتالیان رفت و سرانجام آنان را به‌سختی شکست داد و آنچه را از ایرانیان نزد هپتالیان به غنیمت مانده بود بازگردانید. به احتمال زیاد این روایت‌های ساختگی در بیشتر خدای‌نامه‌های دوران ساسانیان وجود داشته و ازآنجا به تاریخ‌های دوران اسلا‌می ‌‌نیز راه یافته است.
در این مقاله نخست به بررسی روایات‌ شاهنامه درباره جنگ‌های پیروز و سوفرا با هپتالیان و دیگر روایت‌های تاریخی می‌پردازیم؛ سپس اساسی‌‌ترین تحریفاتی را که در دوره ساسانیان وارد خدای‌نامه‌‌ها شده است نشان می‌دهیم.


غلامعلی فلاح، فرزاد بالو،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده

نظریه‌پردازان روایت، با تفکیک میان روایت‌های داستانی کلاسیک و مدرن، براین باورند که روایات داستانی کلاسیک، غالباً بر ویژگی‌هایی چون مؤلف‌محوری، تک‌ارزشی و تک‌ساحتی‌بودن معنا، پایان بسته و غیره استوارند و درمقابل, روایت‌های داستانی مدرن مؤلفه‌هایی چون مخاطب‌محوری، پایان باز، چندساحتی‌بودن معنا و غیره را در بطن خود می‌پرورند. اگرچه ظاهراً بلاغت کلاسیک برپایه اعتقاد سنتی به معنی قطعی کلام بنا نهاده شده بود و هدف نهایی خوانش متن، وصول به معنی و مقصود مؤلف قلمداد می‌شد، این داوری با نگاهی به شاهکارهای ادبی کلاسیک سخت مناقشه‌آمیز می‌نماید. شاهنامه فردوسی از آن جمله است. چراکه فردوسی با بهره‌گیری از عناصر اسطوره‌ای و رمزی که اساساً در بلاغت کلاسیک جایی نداشتند، ضمن آنکه از تصلب چهارگانه عناصر بیانی حاکم فراتر می‌رود، به مخاطب هشدار می‌دهد که در مواجهه با داستان‌های اساطیری خود را مخاطب راوی و پوسته ظاهری روایات داستانی نبیند، بلکه مخاطب را تا مخاطب روایت برمی‌کشد و با گنجاندن عناصر اسطوره‌ای و رمزی متنی باز و گشوده دربرابر دیدگان خوانندگان می‌گشاید و امکان تأویل‌های متکثر را فراهم می‌آورد. بنابراین، نه‌تنها خودش به تأویل پاره‌ای از این داستان‌ها می‌پردازد، بلکه پس از او نیز عارفان و فیلسوفان و شاعران بسیاری تا دوره معاصر به این دسته از داستان‌ها رویکرد تأویلی داشته‌اند. این مقاله طرح و شرح این ماجرا خواهد بود.


فریده وجدانی،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده

بازگوکردن یا خواندنِ داستان، قصه، روایت و غیره در مجالس سابقه‏ای بس کهن در تاریخ فرهنگی ایران زمین دارد. قِسمی از این سنت در روزگار فردوسی نیز رواج داشته و به‌صورت شاهنامه‏خوانی ظهور می‏یافته ‏است. حکیم توس با علم به این موضوع و امیدی که به خوانش نامورنامه خویش ‏داشته است، در به‏کارگیری برخی واژگان که بر مفهوم "صدا" دلالت دارند بسیار هنرمندانه رفتار کرده و از این طریق اسباب فزونی اشتیاق شنوندگانِ شاهنامه را فراهم آورده است.
پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی‌ـ تحلیلی نشان می‏دهد که فردوسی برای القای مفهوم "صدا" واژگانی را برگزیده است که یا دامنه معنایی بسیار فراخی داشته‏اند،  یا خود درصدد گسترده‏سازی دامنه معنایی ‏آنها برآمده‏ است و بدین‌ترتیب هنگام به‏کارگیری این واژگان، ضمن آنکه تمام حواس شنونده را به یافتن منبع تولید "صدا" یا همان مصداق معطوف کرده است، تعلیق و انتظاری خُرد و کوتاه پدید آورده است که وقتی قرینِ آشنایی‏زدایی می‌شود، بر زیبایی و جذابیت سروده او می‌افزاید.
نویسنده با اذعان به اینکه شیوه واژه‏گزینی فردوسی که در این مقاله محل بحث قرار گرفته ‏است یگانه‌شیوه‏ای نیست که به انتظارآفرینی و گوش‏سپاری به شاهنامه‏خوانی می‏انجامد و سراینده نامورنامه ایرانیان برای انتظارآفرینی در این مجموعه عظیم شگردها دارد، بر آن است تا به بازنمایی جزئی از توانایی و خلاقیت فردوسی بپردازد که طی قرن‏های متمادی در گیرایی کلام شاهنامه‏خوانان نیز تأثیرگذار بوده است، ولی تاکنون هدف توجه و بررسی قرار نگرفته است.


احمد لامعی گیو، سید مهدی ارفعی، عیسی دوست زاده،
جلد 24، شماره 80 - ( 6-1395 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر این است که با رویکرد روایت­شناسی باختینی یعنی منطق گفت‌وگویی به بررسی شاهنامه فردوسی بپردازد. منطق گفت‌وگویی نوعی روایت است که به بررسی روابط بین دیدگاه­های مختلف ازطریق گفت‌وگو می­پردازد و یگانه راه تعامل را گفت‌وگو می­داند. منطق گفت‌وگویی با مفاهیمی نظیر «چندصدایی»، «دگرآوایی» و «کارناوال» تکمیل می­شود. از لوازم ضروری زندگی کارناوالی خنده است؛ در شاهنامه به سه نوع «خنده» برمی‌خوریم که یک نوع آن به خنده­ای که مدنظر باختین است نزدیک است و آن خنده­ای است که مفهوم مسخره‌کردن و تحقیر را می­رساند. انواع دیگر خنده عبارت‌اند از: «خنده» شادمانی و «خنده»ای که تمثیلی از طبیعت است. در فرجام نیز به تفاوت­ها و شباهت­های بین خنده کارناوالی و خنده شاهنامه پرداخته شده است، تا مطابقت نظریه منطق گفت‌وگویی با شاهنامه سنجیده شود. در این پژوهش تلاش شده تا واژه «خنده» و مشتقات آن با بهره­گیری از روش تحلیلی‌ـ‌توصیفی در شاهنامه بررسی و براساس نظریه منطق مکالمه باختین سنجیده شود و تفاوت­ها و شباهت­های آن با «خنده» کارناوالی باختین تبیین شود.


حسین رزی‌فام،
جلد 24، شماره 81 - ( 12-1395 )
چکیده

متون دینی‌ـ‌ ادبی از خیر و شر و منبع و مصدر آن سخن‌گفته‌اند و حالت‌های روانی‌ـ رفتاری فردی و ریشه‌ها و آثار اجتماعی این دو نمود متضاد را به‌دقت توصیف کرده‌اند. فردوسی نیز در داستان‌های آغازین شاهنامه به فریدون و ضحاک اساطیری و نمادین پرداخته و فریدون را نماد خیر، و ضحاک را نماد شر معرفی کرده است. ازدیگرسو، روان‌شناسی جدید نیز با استفاده از نظریات فروید و یونگ به ریشه‌شناسی خیر و شر توجه می‌کند؛ به‌خصوص اریک فروم با روان‌شناسی کاربردی و اجتماعی خود، خیر و شر را رشد و تباهی می‌نامد و نشانه‌های آن را در روان ترسیم می‌کند. فروم هر حالتی را نشانه‌‌شناسی و از آن همچون ابزاری برای شناخت نماد‌های رشد یا تباهی آدمی استفاده می‌کند. مقاله حاضر با روش کتابخانه‌ای به‌تحلیل‌ روان‌شناختی داستان فریدون و ضحاک از شاهنامه پرداخته است و نشانه‌های خیر و شر در زندگی و شخصیت آن دو را، منطبق با نشانه‌های رشد و تباهی اریک فروم، سنجیده است. درنتیجه، نشانه‌های رشد (عشق به زندگی، عشق به انسان، آزادی از مادر مثالی) را در روان و رفتار فریدون یافته است که با نمودهای تباهی (عشق به مرگ، خودشیفتگی، بازگشت به زهدان مادر) شخصیت ضحاک تقابل دارند.


رضا غفوری،
جلد 25، شماره 83 - ( 12-1396 )
چکیده

یکی از داستان‌های مشهور شاهنامه رفتن رستم به مازندران برای رهایی کاووس و سپاهیانش است که با کشته‌شدن دیو سپید، رهایی کاووس از بند او و واگذاری مازندران به اولاد پایان می‌یابد. این داستان، که به «هفت‌خان رستم» نیز اشتهار دارد، نفوذ بسیاری در شماری از منظومه‌های پهلوانی، طومارهای نقالی و روایت‌های شفاهی/مردمی شاهنامه داشته است. اثرپذیری این دسته آثار از روایت نبرد رستم با دیوان مازندران به دوگونه است: نخست، در بسیاری از این متون، روایات گوناگونی از رفتن رستم به مازندران و نبرد او با دیو سپید آمده یا اشاره‌های بسیاری بدان شده است. دوم، در برخی متون حماسی ایران، خواه منظوم و خواه منثور، شماری دیوان و پتیارگان از نژاد دیو سپید حضور دارند که هریک از آنها، پس از آگاهی از نژاد خود و چگونگی کشته‌شدن آن دیو، به کین‌خواهی از رستم یا یکی از پهلوانان خاندان او می‌پردازند، اما در همه این داستان‌ها ناکام می‌مانند و در نبرد با پهلوان کشته می‌شوند. اگرچه این دسته روایات در بیشتر متون منثور عامیانه ایران به‌اختصار آمده است، اما در شماری از متون، مانند شبرنگ‌نامه، شهریارنامه و برزونامه جدید با تفصیل بیشتری بیان شده است.
در این مقاله، نخست به بررسی این دسته روایات در متون منظوم پهلوانی پس از شاهنامه می‌پردازیم. سپس، مضامین مشترک این داستان‌ها یا موارد اختلاف آنها را با روایت شاهنامه بررسی می‌کنیم.

 
سیدعلی قاسم زاده، محمدشفیع صفاری، حسین علی‌نقی،
جلد 26، شماره 84 - ( 6-1397 )
چکیده

ارتباطات غیرکلامی را می­توان جزء نشانه­های تصویری به‌شمار آورد که امروزه برای روان‌شناسان و جامعه­شناسان، به‌دلیل اهمیت آنها در انتقال معنا و تنظیم روابط بینافردی، جایگاهی ویژه دارد. یکی از مهم­ترین زیرشاخه­های این مبحث «زبان بدن» نامیده می­شود که درمیان همه جوامع بشری از دیرباز تاکنون وجود داشته است. این نشانه­های غیرکلامی ـ‌که برخی قدمتی چندهزارساله دارندـ در فرهنگ­ها و سنن اجتماعی اقوام گوناگون، با وجوه مشترک و گاه اختلافی، کاربرد و کارکرد فرهنگی و بلاغی دارند. روشن است هرچه بستر ادبی چنین بازنگری و رویکردی کهن­تر و البته جامع­تر باشد، ارزش تحلیل­های آن در بازشناسی فرهنگی و اجتماعی و حتی زیبایی­شناسی متون بیشتر است. بی­گمان، شاهنامه فردوسی ‌ـ‌که نماینده فرهنگ و تفکر ایرانی در عصر پیشاتاریخی تا ادوار تاریخی مقارن با ظهور اسلام است‌ـ می­تواند بهترین ظرف بازنمایی کنش­های ارتباطی برون‌زبانی در تاریخ فرهنگی کهن ایران باشد. چنان­که به‌سبب ماهیت پیش­نمونی شخصیت­های شاهنامه، بسیاری از نشانه­های غیرکلامی آنها را نیز می­توان کهن­الگوی بسیاری از کنش­های رفتاری یا زبان بدن ایرانی در ساحت و هنگامه زندگی حماسی، یعنی شکل­گیری هویت ملی و اجتماعی ایرانیان، محسوب کرد. در این جستار با واکاوی مفاهیم «زبان بدن» در کنشهای غیرزبانی شخصیت­های برجسته شاهنامه تلاش شده است این مفاهیم پوشیده و پیچیده فرهنگی رمزگشایی شود. از نتایج تحقیق برمی­آید که بازنمایی زبان بدن شخصیت­های شاهنامه نه از روی اتفاق که کاملاً آگاهانه به‌قصد جلب ‌توجه مخاطب و بازاندیشی او در الگوهای رفتار فردی و اجتماعی اقوام ایرانی و غیرایرانی به‌قصد بازشناسی هویت فرهنگی ایرانیان، بیشتر از رهگذر کنایه­سازی و نمادپردازی صورت گرفته است.
غلامعلی فلاح، فردوس آقاگل زاده، حمید عبداللهیان، زینب زرهانی،
جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده

نقش و کارکرد ایدئولوژیک زبان در شاهنامه یکی از مباحثی است که تاکنون کمتر با رویکردی نظریه‌محور به آن توجه‌ شده است. این پژوهش در پی بررسی این مسئله است که فردوسی در شاهنامه چگونه از زبان در جهت القای ایدئولوژی برتری ایرانیان بهره برده است و با استفاده از چه سازوکارهای کلامی‌ای، توانسته این مسئله را گفتمان‌سازی کند. برای نیل به این هدف، در پژوهش حاضر از چارچوب نظری تحلیل گفتمان انتقادی مبتنی بر رهیافت تئون ون‌دایک (2005 و 2000) استفاده شده است. نبرد "رستم و چنگش" در داستان "رستم و خاقان چین" پیکره تحقیق حاضر است. نتیجه پژوهش نشان می‌دهد که فردوسی با استفاده از راهبردهای ایدئولوژیکی کلامی نظیر قطب‌بندی، بازنمایی مثبت گروه خودی، بازنمایی منفی گروه دیگری، واژگان‌گرایی، توصیف کنشگران و تعمیم‌بخشی، توانسته ایدئولوژی برتری ایرانیان را گفتمان‌سازی کند.
چیمن فتحی، رامین محرمی، بیژن ظهیری ناو، شهریار گیتی،
جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده

شاهنامه فردوسی، حماسه منظوم اساطیری ایران، بر مدار ستیز نیروهای عینیت­یافته ناساز عالم، یعنی ایران و انیران و نبرد شخصیت­ها و قهرمانان آن، می­گردد؛ زیرا از دیدگاهی فلسفی، طرح هستیِ تاریخ اساطیری ایران هم اساساً بر مبنای هماویزی دوگانه­های ناساز افکنده شده است. یکی از مهم­ترین دیدگاه­های فلسفی به تاریخ، نگرش فریدریش هگل، فیلسوف تاریخ­گرای آلمانی، است. در این نگرش، ماهیت و هدف تاریخ، همان ماهیت انسان است و ماهیت انسان، رسیدن به خودآگاهی و آزادی است و این آزادی تنها بهنحو تدریجی و دیالکتیکی تحقق­پذیر است؛ از‌این‌رو، در فلسفه هگل، جنگ وسیله­ای برای پیش­بُرد دیالکتیک تاریخ به‌شمار می­آید و ایجاد پیکار میان شخصیت­های انسانی، به‌مثابه خدایگان و بنده، اساس رسیدن به خودآگاهی معرفی شده است. نبرد بین انسان­ها در شاهنامه فردوسی هم گفتار «خدایگان و بنده» در فلسفه هگل را به ذهن متبادر می­کند. در بخش اساطیری شاهنامه، دست‌یابی به خودآگاهی و تحقق آن در تاریخ اساطیری ایران، تنها از راه نبرد دو سوی مخالف، به‌مثابه خدایگان و بنده، در نبردهای بین جمشید و ضحاک، ضحاک و کاوه (و آن­گاه فریدون)، فرزندان فریدون، شهادت ایرج و کین‌خواهیِ (دادباوری) او به‌وسیله منوچهر روی می­دهد. این جستار، با رویکردی تحلیلی‌ـ‌‌توصیفی به تحلیل فلسفه تاریخ شاهنامه فردوسی، با تأکید بر گفتار «خدایگان و بنده» پرداخته و به این نتیجه رسیده است که در این حماسه اساطیری، همه ستیزگی­­ها هر بار به گونه­ای آمیختگیِ وحدت­بخش نائل می­آیند که هم­تراز لحظه­های سنتز یا هم­نهاد دیالکتیکی هگلی و در حقیقت، اسباب فراگرد تاریخی و راه رسیدن به خودآگاهی و آزادی از رهگذری دیالکتیکی است و این همان امکان خوانش فلسفه تاریخ اساطیری ایران در شاهنامه فردوسی برپایه فلسفه تاریخ هگلی است.
ف
حسین محمدی،
جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده

چکیده
دو تمدن کهن ایران و هند، به‌دلیل روابط دیرینه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، شناختی نسبی از هویت یکدیگر داشته‌اند که در طول زمان صیقل‌ خورده، تکمیل و گاهی نمادین شده است. بی‌گمان، برای شناخت تاریخ ایران و هند عصر باستان و چگونگی روابط این دو ملت، ناگزیر از دریافتن تصویر تاریخی هند در فرهنگ ایران هستیم. بررسی اسطوره، حماسه و شعر، ما را در رسیدن به واقعیت‌های تاریخی یاری می‌رساند. شاهنامه این قابلیت را دارد که بیان‌کننده تاریخ و فرهنگ ایران و هند باشد.
در این پژوهش برآنیم تا با روش توصیفی‌ـ‌تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای، به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که اصولاً فردوسی در شاهنامه تا چه حد از منابع تاریخی و متون پهلوی تبعیت کرده است. نوشتار نشان می‌دهد که فردوسی از منابعی که در دست داشته تبعیت کرده و در قسمت‌های مربوط به عصر ساسانیان با کارنامه اردشیر بابکان، یادگار زریران و خدای‌نامک اختلاف مهمی ندارد.
 
منوچهر تشکری، محمدرضا صالحی مازندرانی، شیما فاضلی،
جلد 27، شماره 87 - ( 10-1398 )
چکیده

قهرمان­گرایی یکی از موضوعات اساسی در داستان­های عامه منثور فارسی است. قهرمان‌ـ پهلوان در این داستان­ها از نظر کنش، الگو و عملکرد، ویژگی‌هایی دارد که عموماً متعلق به باورهای اسطوره­ای و سنت­های قهرمانی پیش و پس از اسلام در ایران است. عوامل تاریخی و اجتماعی زیادی را می­توان در نگاه‌داشت و انتقال این سنت­ها و باور­ها مؤثر دانست که وجود شاهنامه فردوسی یکی از مهم­ترین آنهاست. به­گونه­ای که در اغلب موارد می‌توان کنش­ها و ویژگی­های پهلوان در شاهنامه را پروتوتایپ یا نمونه نخستین قهرمان‌ـ‌پهلوان ادب عامه دانست. در این پژوهش، با بررسی چهار اثر منثور قهرمانی از ادب عامه فارسی (سمک عیار، حسین کرد، قصه حمزه، امیرارسلان) که هر یک متعلق به دوره­ای خاص هستند و زمینه غالب در هر کدام قهرمانی است، به شناسایی برخی از ویژگی­های جسمانی، اخلاقی و کنش­های رزمی، سیاسی و اجتماعی قهرمان‌ـ پهلوان و مقایسه آن با شاهنامه پرداخته­ایم. نتایج به‌دست‌آمده از این تحقیق به این قرار است: با وجود شکل‌گیری آثار مزبور در سده­های تاریخی، قهرمان‌ـ پهلوان بسیاری از ویژگی­های اسطوره‌ای و حماسی پهلوان شاهنامه را در خود حفظ کرده است. برخی از این کنش­ها و ویژگی­ها کاملاً با نمونه­های اسطوره­ای و حماسی شاهنامه مطابقت دارد و راویان و نویسندگان سعی در هم‌سان­سازی قهرمان‌ـ پهلوان ادب عامه با شاهنامه داشته­اند. در مواردی نیز با وجود شباهت، تفاوت­هایی میان این کنش­ها و ویژگی­ها دیده می­شود. تفاوت­ها اغلب در اخلاق و برخی از کنش­های سیاسی و اجتماعی قهرمان‌ـ پهلوان بوده است که حاصل موقعیت فکری و فرهنگی دوران پدیدآمدن آثار ادب عامه و تغییر و تحولات نظام عیاری است. بیشترین شباهت­ها نیز در ویژگی­های ظاهری، قدرت جنگاوری، نوع تولد، تربیت، مراحل رشد و سال­های آرمانی قهرمان‌ـ پهلوان دیده می­شود.
 
سمیرا بامشکی، شمسی پارسا،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده

ابرپیرنگ به آن‌دسته از پیرنگ‌هایی گفته می‌شود که در میان اقوام و فرهنگ‌های گوناگون بسیار تکرار می‌شوند. هدف این نوشتار، کشف ساختار ابرپیرنگ جهانی «پیمان انسان با شیطان» در دو روایت «ضحاک» در شاهنامه فردوسی و فاوست به روایت گوته است. ابرپیرنگ پیمان انسان با شیطان در روایات گوناگون در میان اقوام و ملل جهان تکرار شده‌ و در زمان‌ها و مکان‌های مختلف به حیات خود ادامه داده ‌است. در پژوهش حاضر، کوشش شده است با روش توصیفی-تحلیلی به دو پرسش پاسخ داده شود: نخست، ساختار و الگوی تکرارشونده حاکم بر این ابرپیرنگ چیست؛ دیگر اینکه، تفاوت¬ها و شباهت‌های روایت فردوسی و گوته در این ابرپیرنگ در بخش¬های متنوع، همچون چرایی پیمان با شیطان، انگیزه¬های پیمان، کنش‌های قهرمانان، چگونگی ظهور شیطان بر قهرمانان، و فرجام آنها چگونه است. نتایج نشان می¬دهد که ساختار این ابرپیرنگ الگویی تکرارشونده به‌این‌قرار دارد: پیمان‌بستن شیطان با افرادی با ویژگی¬های برتر، فروختن روح به شیطان، انجام‌دادن یک گونه از خویش¬کاری¬های مشابه پس از پیمان با شیطان، و فرجامی از نوع سقوط کامل یا بازگشت به رستگاری پس از تحمل پیامدهای دردناک رفتارهای نادرست. تفاوت‌های این دو روایت از یک داستان واحد، شامل انگیزه¬های پیمان‌بستن است که در فاوست بهره‌مندی تمام‌عیار از خوشی¬های مادی و دنیایی، و در داستان «ضحاک» قدرت‌طلبی است. تفاوت دیگر در کنش¬های قهرمانان پس از پیمان‌بستن است که در فاوست با شهادت دروغ و قبول مال دزدی همراه است، اما در داستان «ضحاک» با قتل و رابطه نامشروع سروکار دارد که در هردو روایت مشترک است. چگونگی ظهور شیطان بر این‌دو نیز متفاوت است. در فاوست شیطان به‌شکل سگ، اسب آبی، و سالک دانشجو ظهور می¬کند و در داستان «ضحاک» به‌شکل مردی نیک¬خواه، خوالی¬گر (آشپز) و پزشک ظاهر می¬شود. فرجام پیمان در فاوست پس از تحمل سختی¬های بسیار به رستگاری ختم می‌شود و در ضحاک به بندی‌شدن او در بن غاری می¬انجامد. برمبنای این پژوهش، می‌توان درباره احتمال تأثیرپذیری‌ گوته از فردوسی تأمل کرد. 


محمدحسن جلالیان چالشتری،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده

هرچند سال¬های بسیاری از آغاز تصحیح انتقادی شاهنامه می¬گذرد، هنوز تا رسیدن به نهایت آن راهی طولانی در پیش است. حجم بسیار این اثر سترگ و تنوع فراوان موضوعات مطرح‌شده در آن، در کنار کهنگی زبان، ایجاب می¬کند که به‌¬رغم تلاش¬هایی که تاکنون در این راه صورت گرفته و تصحیح‌های ارزشمندی که به همت و صرف عمر بسیار فراهم آمده، همچنان داستان به داستان، بیت به بیت، و واژه به واژه این اثر هدف بازنگری و دقت نظر قرار گیرد و محققان با تخصص¬ها و رویکردهای گوناگون به آن بپردازند، تا هرچه ¬بیشتر، صورت نهایی، که شبیه¬ترین صورت به سروده شاعر است، به‌دست آید. در این نوشتار، از دیدگاه دستوری به چند بیت شاهنامه از بخش¬های مختلف آن پرداخته شده است. وجه‌اشتراک این ابیات، وجود افعال تمنّایی‌ـ‌شرطی در آنهاست. در بخش نخست، افعال ضمیرساخت در شاهنامه، در بخش دوم فعل تمنایی نادری که تکواژ تمنایی در آن به‌صورت «یی» ظاهر شده و در بخش سوم صورت تمنایی فعل بایستن، که به‌دلیل ضرورت متمم ضمیری، ساختی خاص را نشان می¬دهد، با سنجش ضبط¬های دستنویس¬ها و تحلیل قرائت‌های پیشین، بررسی و واکاوی شده¬اند. در مورد فعل ضمیرساخت، همه‌جا صورت مختوم به «تی» پیشنهاد شده و در دو مورد دیگر، با استفاده از ضبط¬های دستنویس¬ها و تکیه بر نکات دستوری، بر صحت قرائت¬هایی که پیش از چاپ خالقی¬مطلق وجود داشته¬اند، تأکید شده است.

آرمان فاتح دولت آبادی، غلامعلی فلاح، حمید عبداللهیان،
جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده

شاهنامه فردوسی پر از داستان‌هایی است که در اساطیر ریشه دارند. شخصیت‌های داستان‌ها را می‌توان از چشم‌اندازهای گوناگون تحلیل کرد. کیخسرو از شخصیت‌های برجسته در داستان‌های اساطیری است. در پژوهش حاضر، با تکیه بر مطالعات کتابخانه‌ای و اسنادی و بهره‌گیری از روش تحلیل محتوا و با تأکید بر رویکرد انسان‌شناختی مارسل موس و نظریات الیاده درباره جادودرمانگران، شخصیت کیخسرو و کنش‌های جادوانه او تحلیل شده است. یافته‌های پژوهش نشان داد که کیخسروِ تورانی‌ـ‌ایرانی بالقوه جادوگر است و ویژگی‌های شخصیتی و کنش‌هایی دارد که در جادوگران یافت می‌شود. کیخسرو چون شاه‌ـ‌کاهنی مسلط بر عناصر چهارگانه و رازآموخته در جادوگری، با روش‌های نامرسوم جادویی افراسیاب را شکست می‌دهد و جنگ بزرگ را به پایان می‌رساند.

 
مجتبی دورودی، حمید فدایی،
جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده

موضوع جستار حاضر بررسی و تحلیل بیتی از شاهنامه فردوسی است که تاکنون پژوهشگران دیدگاه‌های گوناگونی درباره آن اظهار کرده‌اند. این بیت، که سعدی نیز در بوستان ضبط کرده است، با مصراع «میازار موری که دانه‌کش است» آغاز می‌شود. سپس‌تر، خالقی‌مطلق صورت ضبط‌شده این بیت در نسخه فلورانس و دو نسخه دیگر را، که مصراع «مکش مورکی را که روزی‌کش است» در آنها آمده است، اساس تصحیح خود قرار داده و آن را نزدیک‌ترین صورت به اصل شاهنامه دانسته است. پس‌ازآن، پژوهشگران دیدگاه‌های خود را در رد یا قبول این تصحیح منتشر کرده‌اند. در این پژوهش، ضمن بررسی نظریات دیگر، با تمرکز بر متن‌های اوستایی و فارسی میانه، و نیز با درنظرگرفتن صورت بسامدی تعدادی از واژگان این بیت، این نتیجه حاصل شده است که عبارت «مور دانه‌کش»، ترکیبی وصفی و کهن است که در متن‌های باستان و میانه ریشه دارد و دامنه‌اش به فارسی نو نیز کشیده شده است. دو دیگر، واژه «مکش» نسبت به «میازار» و «موری» نسبت به «مورک» برتری دارد که به‌قرینه یکدیگر در هر کدام از ابیات دیده می‌شوند. بااین‌حال، واژه «میازار» را می‌توان ازجمله نوآوری‌های شاعرانه فردوسی به‌شمار آورد.  

اشرف سراج،
جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده

«داد» (عدالت) ازجمله مفاهیم انتزاعی است که در دنیای خارج از ذهن صورت ملموسی ندارد و اندیشمندان در طول تاریخ از دیدگاه‌های گوناگون به آن پرداخته­‌اند. فردوسی به داد و دادورزی توجهی ویژه داشته و از آن به­‌منزله یکی از صفات برجسته و ضروری پادشاهان یاد کرده است. از دیدگاه زبان‌شناسان شناختی، ذهن انسان با استفاده از سازوکار استعاره، مفاهیم انتزاعی (حوزه مقصد) را ازطریق مفاهیم عینی (حوزه مبدأ) درک می­کند. برای یک مفهوم انتزاعی ممکن است چندین حوزه مبدأ مختلف به­‌کار گرفته شود. تجارب جسمانی، محیط فیزیکی، محیط اجتماعی و فرهنگی و پیشینه شخصی و اجتماعی از عوامل دخیل در تنوع استعاره‌­ها هستند. در این پژوهش تلاش شده است تا دیدگاه فردوسی درباره داد با بررسی استعاره‌­های مفهومی به­‌کاررفته در شش داستان شاهنامه معرفی و عوامل مؤثر در تنوع حوزه‌­های مبدأ با تحلیل رابطه استعاره و انواع بافت شناسایی شود. مطابق نتایج حاصل از پژوهش، پادشاه داد را، که به‌مثابه شیئی ارزشمند و ثروتی ناتمام است، در بین مردم و جهان می‌­گستراند. دادورزی سبب آراستگی و روشنایی پادشاهی و کشور می‌شود و نگهبانی است که قلمرو حکومت را ایمن نگه می‌دارد و نیز به‌­مثابه آبی است که آبادانی و تازگی جهان و شادی مردم به آن وابسته است.
 

دکتر اسد آبشیرینی، دکتر قدرت اله ضرونی، آقای رضا براتی،
جلد 31، شماره 95 - ( 8-1402 )
چکیده

شعر «آخر شاهنامه» یکی از شعرهای درخشان مهدی اخوان‌ثالث است که تحت‌تأثیر کودتای 28 مرداد سال 32 رنگ یأس و اضطراب به خود گرفته است. زمینه‌ها و عوامل فردی و اجتماعی بسیاری در شکل‌گیری این دو مقوله به‌هم‌پیوسته عاطفی تأثیرگذارند، اما در شعر اخوان، شاید تأثیرگذارتر از مرگ نزدیکان، شکست نهضت ملی برخاسته از وقایعِ مربوط به نفت بود که یأس و اضطراب را در ذهن و روانِ شاعرِ شکست‌خورده معاصر نمایان کرد. شعر «آخر شاهنامه»، به‌جهت جنبه روایی، برخورداری از زبان کهن خراسانی، هنجارگریزی نحوی و ساختار منسجم آن، قابلیت بررسی با رویکردهای ادبی جدید و به‌ویژه نقد ساختارگرایانه را دارد. هدف این پژوهش، بررسی رابطه و ساختار تصاویر یأس‌آلود و اضطراب‌آور و نیز تقابل آنها با تصاویر شاد و امیدبخش در شعر «آخر شاهنامه» است؛ زیرا بررسی ساختار تصویر در این شعر، ما را در فهم دشواری­های شعر اخوان یاری می­رساند. روش این پژوهش تحلیلی‌ـ‌انتقادی است و در آن با استفاده از رویکرد نقد ساختاری تلاش شده است تصاویر اضطراب‌آور و یأس‌آلود این شعر در دو محور افقی و عمودی بررسی شود تا از این طریق علل انسجام آن با استفاده از دستاوردهای نقد ادبی واکاوی شود. یافته­های این پژوهش نشان می­دهد که اخوان در این شعر بیش از شصت‌وپنج تصویر یأس‌آلود و اضطراب‌آور را با استفاده از ابزارهای تصویرآفرینی، همچون کنایه، استعاره، تشبیه، نماد، متناقض‌نما و...، در دو محور هم‌نشینی و جانشینی به‌کار گرفته است تا از این طریق فضای پر از یأس و اضطرابِ دهه چهل را ترسیم کند.

 

محمدحسن جلالیان چالشتری،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده

از میان بخش‌هایی از شاهنامه که در درازای تاریخ مورد توجه بسیارِ عام و خاص واقع شده، هفت­خوان/خان­‌ها است. برخلاف املای سنّتی­‌ای که برای این مجموعۀ نبردهای پهلوانان در بیشتر دست­نویس‌­های شاهنامه و اکثر آثار فارسی به‌صورت هفت­خوان به‌کار رفته، برخی پژوهندگان معاصر با اتّکا به اینکه در این نبردها، پهلوان از هفت منزل و مرحله عبور می­کند، معتقدند که صورت صحیح این نام باید بدون واو معدوله و به‌شکل هفت­خان بوده باشد. برخی نیز با این دستاویز که اسفندیار پس از هر نبرد به بزم نشسته، جزء دوم این واژه (خوان) را سماط و نطع دانسته‌­اند. این نظر اخیر به‌درستی نقد و رد شده، اما نظر نخست مورد تأیید عموم پژوهشگران واقع شده است. در این نوشتار، پس از سنجش میزان صحت ادلّۀ این نظر و با رویکرد زبان‌شناسی تاریخی، نظری متفاوت، اما سازگار با محتوای درونی این سلسله ­نبردها، ارائه خواهد شد. در این برداشت با اصیل دانستن صورت هفت­خوان و ارائۀ اشتقاقی جدید برای خوان، معنای «نبرد و ستیز» برای این واژه پیشنهاد شده است.


صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
1
 

دوفصلنامه  زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی Half-Yearly Persian Language and Literature
Persian site map - English site map - Created in 0.12 seconds with 48 queries by YEKTAWEB 4666