5 نتیجه برای بیکاری
حسین امیری، دکتر ابراهیم گرجی،
دوره 2، شماره 3 - ( 1-1390 )
چکیده
در بیشتر مطالعات منحنی فیلیپس به صـورت خطـی بیـن تـورم و بیـکاری یک رابطهی ثابت وجود دارد. بهتازگی مطالعات انجام شده دربارهی منحنی فیلیپس نشان میدهد که اولاً شیب منحنی فیلیپس تابعی از وضعیت اقتصاد کلان بوده و ثانیاً این رابطه نامتقارن است. اگراین موضوع درست باشد، فرض خطی بودن منحنی فیلیپس نادرست است. در این مقاله ارتباط بین تورم و بیکاری با عنوان منحنی فیلیپس و با استفاده از مدلهای رگرسیونی انتقال ملایم برای کشور ایران در دورهی زمانی 1386-1351 بررسی شده است. مدل رگرسیونی انتقال ملایم یک مدل رگرسیونی سری زمانی غیرخطی است که میتوان آن را به عنوان یک شکل توسعهیافته از مدل رگرسیونی تغییر وضعیت بهشمار آورد. نتایج بهدست آمده نشان میدهد که درکوتاهمدت بین تورم و بیکاری رابطهی معکوس و غیرخطی وجود دارد. با توجه به نتیجهی بهدست آمده در کوتاهمدت این موضوع برای سیاستگذاران اهمیتی بالا دارد تا بتوانند یک رابطهی یک به یک بین این دو متغیر برقرار کنند.
دکتر حسن طائی، دکتر جاوید بهرامی، سیما باقری،
دوره 4، شماره 13 - ( 7-1392 )
چکیده
منحنی بوریج _ نمودار پراکندگی از نرخ بیکاری در مقابل نرخ فرصتهای شغلی _ بازگو کننده موقعیت بازار کار یک کشور است. نقطه شروع استخراج منحنی بوریج، تابع تطبیق بین افراد بیکار و فرصتهای شغلی است. در این مقاله به منظور استخراج تابع تطبیق از دادههای استانی سال های 87-1372 ، و برای برآورد منحنی بوریج از داده های استانی سالهای 87-1384 استفاده شدهاست. نتایج برآورد تابع تطبیق کشور حاکی از این است که تعداد افراد در جستجوی شغل و موجودی فرصتهای شغلی با تعداد تطبیقهای موفق شغلی رابطه مثبت و معنیداری دارند، همچنین کشش تابع تطبیق نسبت به تعداد افراد در جستجوی شغل و تعداد فرصتهای شغلی به ترتیب معادل با 24/0 و 79/0 برآورد شدهاست. در خصوص برآورد منحنی بوریج، رابطه بین فرصتهای شغلی و نرخ بیکاری منفی ، منحنی بوریج محدب است، هرچند این رابطه تقریباً ضعیفی است.
سعید عیسی زاده، محمد کاظم نظیری، هادی نائینی،
دوره 8، شماره 30 - ( 10-1396 )
چکیده
یکی از دلایل بروز بیکاری، نبود تناسب بین مهارت افراد و نیازهای موجود برای مهارت در جامعه است. این نوع عدم تطبیق بین عرضه و تقاضای نیروی کار بویژه از نظر مهارت، به عنوان بیکاری ساختاری تعریف می¬شود. از این رو در پژوهش حاضر تأثیر عدم تطبیق مهارت به عنوان یکی از اصلی¬ترین پارامترهای بیکاری ساختاری بر نرخ بیکاری به شکل کمی مورد بررسی قرار می¬گیرد. بدین منظور از اطلاعات موجود در طرح آمار¬گیری نیروی کار از سال 1384 تا سال 1391 استفاده شده است. شاخص عدم تطبیق مهارت از مجموع مجذورات اختلاف در عرضه و تقاضای مهارت محاسبه می¬شود. بر اساس نتایج تحقیق، عدم تطبیق مهارت تأثیر مثبت و معناداری بر نرخ بیکاری دارد؛ بطوریکه یک درصد افزایش در شاخص عدم تطبیق مهارت سبب افزایش نرخ بیکاری به میزان 13/0درصد می¬شود. بنابراین تولید دقیق اطلاعات در مورد فرصت¬های شغلی خالی، تغییر متون درسی به خصوص در بخش آموزش عالی، متناسب با تغییر سلایق کار فرمایان به منظور به روز رسانی دانش و نیازهای بازار کار امری ضروری است که باید بیشتر مورد توجه واقع شوند.
داود منظور،
دوره 12، شماره 46 - ( 10-1400 )
چکیده
ایران در سالهای اخیر با فراگیرسازی شدید آموزش عالی مواجه بوده است، بهگونهای که تعداد دانشجویان کشور در بازه ۱۳۸۴-۱۳۹۴ تقریباً سه برابر شده است. علیرغم افزایش کمی آموزش عالی در کشور نرخ بیکاری در کشور نه تنها کاهش نداشته است بلکه در بسیاری از استانها افزایش یافته است. با عنایت به هزینههای قابل توجهی که سالانه در سطح ملی بر روی آموزش عالی صورت می¬گیرد، چنانچه توسعه آموزش عالی در عمل با افزایش نرخ بیکاری توأم باشد، لازم است در خصوص سیاست¬های آموزش عالی بهویژه در راستای متناسبسازی کمیت و کیفت آموزش عالی با نیازهای بازار کار در استانها بازنگری صورت گیرد. پژوهش حاضر با در نظر گرفتن مشاهدات کشوری و استانی، رابطه گسترش آموزش عالی و عدم تعادل در بازار کار را در بازه ۱۳۸۴-۱۳۹۶ به روش کمی مورد ارزیابی قرار می¬دهد. در این راستا، تعداد ثبتنامشدگان در دانشگاه¬ها، تعداد دانشجویان و بودجه دولتی آموزش عالی به عنوان متغیر نشانگر گسترش آموزش عالی انتخاب شده و سعی شده است تا رابطه این متغیرها با عدم تعادل در بازار کار مورد بررسی قرار گیرد. در سطح کشوری این بررسی در قالب آزمون همبستگی در وقفههای مختلف صورت میگیرد و در سطح استانی از روش علیت گرنجر و تحلیل دادههای ترکیبی پویا با کمک تخمینزنندههای گشتاوری تعمیمیافته سیستمی (GMM) استفاده خواهد شد. نتایج بررسیها نشان میدهد که در سطح کشوری، همبستگی مثبتی بین بودجه آموزش عالی و نرخ بیکاری در کشور وجود دارد. همچنین، در سطح استانی رابطه علیت بین تعداد ثبتنامشدگان در دانشگاه¬ها و تعداد دانشجویان از یک سو و نرخ بیکاری استانی از سوی دیگر تأیید میشود. به علاوه، برآورد مدلهای دادههای ترکیبی پویا با تصریحهای مختلف حاکی از آن است که تعداد ثبتنامشدگان در دانشگاه¬ها و بودجه دولتی آموزش عالی در استان¬ها به عنوان متغیر نشانگر گسترش آموزش عالی، رابطه مثبت و معناداری با نرخ بیکاری استانی دارند.
دکتر محمد فقهی کاشانی، دکتر ناصر خیابانی، خانم سودا لک،
دوره 13، شماره 50 - ( 12-1401 )
چکیده
در ادبیات بازار کار انتقاد شیمر به مدلهای استاندارد جستجو و تطبیق این است که کشش فشردگی بازار کار نسبت به شوک تکنولوژی پایین است در نتیجه مدل استاندارد جستجو و تطبیق قادر به توضیح نوسانات مشاهده شده در متغیرهای اصلی بازار کار مثل بیکاری و فرصتهای شغلی خالی نیست. به عبارتی در مدل استاندارد جستجو و تطبیق با چانهزنی نش، کسر مازاد بنیادی بزرگ است. راهحلهای مختلفی برای افزایش کشش فشردگی بازار کار نسبت به تغییرات بهرهوری مطرح شده که همه این راهحلها واکنش بیکاری نسبت به تغییرات بهرهوری را با کاهش کسر مازاد بنیادی، افزایش میدهند. از این رو در پژوهش حاضر با وارد کردن مسئله تهدید فشار بدهی در بخش تولید و (واسطه گری) مالی نشات گرفته از سیاست پولی جاری و یا انتظاری در مدل جستجو و تطبیق، درصدد پیگیری و تحلیل این مهم بودیم که چگونه معرفی این اصطکاک از طریق تقلیل مازاد بنیادی و با دامن زدن به کشش فشردگی بازار کار، نوسانات زیاد در بیکاری و فرصت های شغلی خالی را توضیح داده و از این طریق راه حلی نوین برای پازل شیمر میتواند فراهم آورد. همچنین ایده بنیانی این تحقیق، در یک فضای تحلیلی تعادل عمومی پویای تصادفی در برگیرنده مولفههای کلیدی موجود در مدل جستجو و تطبیق متضمن کسر مازاد بنیادی گسترش داده شد. مدل ادغامی ارائه شده را میتوان به منزله چارچوبی نظری برای بررسی دلالتهای لحاظ سازی بدهی اسمی ریسکی بلند مدت و مشکل تهدید فشار بدهی برای کسر مازاد بنیادی در ساختار متضمن اصطکاکات مالی و ویژگیهای اصلی مدل جستجو وتطبیق مشروط به شوکهای بهروری خاص بنگاه و تورم تلقی نمود. مدل با توجه به ویژگی های اقتصاد ایران، در دو حالت انعطافپذیری و چسبندگی قیمتها شبیه سازی شد. نتایج حاصل بیانگر این است که رژیم پولی که منجر به تورم شود با کاهش ارزش واقعی بدهیهای بنگاهها، باعث به وجود آمدن مشکل تهدید فشار بدهی میشود. با افزایش اهرمسازی و نرخ نکول، بنگاهها از سرمایهگذاریهای جدید صرفنظر میکنند و این امر منجر به کاهش استخدام نیروی کار، کاهش ایجاد فرصتهای شغلی خالی و افزایش بیکاری میشود. لذا وجود مشکل تهدید فشار بدهی در بنگاهها، باعث کاهش کسر مازاد بنیادی میگردد و در نتیجه باعث تشدید پیامد شوکها بر کشش فشردگی بازار کار خواهد شد.