پژوهش حاضر باهدف تعیین نقش واسطهای خودتنظیمی در رابطهی بین سبکهای تفکر و اضطراب امتحان دانشجویان دانشگاه بیرجند انجام گرفت. پژوهش حاضر ازجمله پژوهشهای غیرآزمایشی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری است. به روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای و تصادفی، 300 دانشجوی دانشگاه بیرجند (150 پسر و 150 دختر) انتخاب شدند و به سه پرسشنامهی اضطراب امتحان ابوالقاسمی و همکاران (1375)، خودتنظیمی پینتریچ و دیگروت (1990) و سبکهای تفکر استرنبرگ و واگنر (1992) پاسخ دادند. سپس از روشهای آمار توصیفی مانند محاسبه میانگین، انحراف معیار و نیز از شاخصهای آمار استنباطی تحلیل مسیر با استفاده از نرمافزار آموس استفاده شد. نتایج نشان دادند سبکهای تفکر 31 درصد از واریانس یادگیری خودتنظیمی و سبکهای تفکر با میانجیگری یادگیری خودتنظیمی 36 درصد از واریانس اضطراب امتحان را تبیین میکنند. سبکهای تفکر از طریق خودتنظیمی با اضطراب امتحان رابطهی غیرمستقیم دارد. لذا از طریق مشخص کردن سبک تفکر و مهارت خودتنظیمی افراد میتوان مقداری از اضطراب امتحان آنها را تبیین کرد و در نتیجه برای کاهش اضطراب امتحان آنها برنامههایی را تنظیم کرد. در نتیجه براساس یافتههای این پژوهش برنامهریزان و درمانگرانی که از خودتنظیمی برای کاهش اضطراب امتحان بهره میجویند لازم است به سبک تفکر مراجع به عنوان یک متغیر اصلی توجه ویژه نمایند.