جستجو در مقالات منتشر شده


247 نتیجه برای نوع مطالعه: پژوهشي

خانم الهه بی غم لعل آبادی، دکتر نیلوفر میکاییلی، خانم راضیه حاجی مرادی،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1400 )
چکیده

کاهش خاص بودن حافظه به عنوان یکیاز فرایندهای شناختی اصلی در افسردگی مطرح شده است. هدف پژوهش‌حاضر کاهش علائم افسردگی و  رفتار کمتحرک در نوجوانان دختر مبتلا به اختلال افسردگی از طریق آموزش اختصاصی سازی خاطرات می‌باشد. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش شبه‌آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس‌آزمون با گروه کنترل بود.  جامعه آماری این پژوهش شامل تمام دانش‌آموزان4 مدرسه دولتی و غیر‌دولتی شهر کرمانشاه در سال1400 بود که به روش نمونه گیری تصادفی‌خوشه ای انتخاب شدند. سپس بر روی 350 دانش‌آموز این 4 مدرسه آزمون افسردگی(رایندولز، 1989) و رفتار کم‌تحرک (فیشر و همکاران،2012) اجرا شد. از بین 67 دانش‌آموزی که دارای افسردگی بالاتر از 60 و رفتار کم‌تحرک بالاتر از 11 ساعت و 40 دقیقه در هفته بودند، بر اساس ملاک های شمول و به صورت در دسترس 30 نفر انتخاب شدند و به روش تصادفی ساده در دو گروه‌آزمایش (15 نفر) وکنترل (15نفر) گمارده شدند. سپس‌گروه آزمایش تحت‌ آموزش‌اختصاصی‌سازی خاطرات (رایز،2009) قرار گرفت، که این آموزش به صورت 6 جلسهگروهی 90 دقیقهایدر هر‌هفته‌انجام شد. نتایج این مطالعه نشان داد که آموزش اختصاص سازی خاطرات سرگذشتی می‌تواند باعث‌کاهش‌رفتار کم‌تحرک وعلائم‌افسردگی با معنی‌داری در سطح (P=0/001) در نوجوانان دختر دارای افسردگی شود. به طور کلی، می توان نتیجه گرفتکه آموزش اختصاصی سازی حافظه سرگذشتی روش مؤثری برای کاهش افسردگی و رفتار کم تحرک است و با توجه به سهولت و تعداد کم جلسات این آموزش می‌توان از آن درکنار سایر درمان‌ها  برای کاهش آسیب پذیری به افسردگی سود جست.

دکتر ابراهیم احمدی،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1400 )
چکیده

به گواهی تاریخ، انسانها هیچگاه از جنگیدن با یکدیگر دست نکشیدهاند و این پایانناپذیری و ماندگاری جنگها نمیتواند فقط علتهای بیرونی (تهدید) داشته باشد بلکه علتهای درونی و روانشناختی هم دارد و شناسایی این علتها برای کاستن از جنگها ضروری است. پژوهش کنونی با هدف شناسایی یکی از علتهای روانشناختی پایانناپذیری جنگهای بشری فرض کرد که جنگ به انسانها معنای زندگی میدهد و لذا انسانها دوست ندارند به آن پایان دهند. با هدف آزمون این فرض، 397 آزمودنی (190 مرد) با میانگین سنی 35 سال از میان 30 هزار مشترک همراه اول و ایرانسل تهران و کرج برای این پژوهش به کار گرفته شدند. در یک طرح آزمایشی، آزمودنیها بهگونۀ تصادفی به دو گروه آزمایش (که جنگ ایران و عراق در ذهن آنان برجسته شد) و گواه (که پیشرفتهای علمی ایرانیان در ذهن آنان برجسته شد) گمارده شدند و سپس معناسازی از جنگها (متغیر میانجی) با آزمون تدسکی و کالهون (1996) و موافقت با نظامیگرایی/ماندگاری جنگ (متغیر وابسته) با آزمون ویل و ماتیل (2010) اندازهگیری شد. تحلیلهای واریانس نشان دادند که گروه آزمایش بیشتر از گروه گواه از جنگها معنا میسازد و با نظامیگرایی/ماندگاری جنگ موافق است، و الگوسازی فرایند شرطی نشان داد که برجسته شدن جنگ در ذهن آزمودنیها «از راه» معناسازی از جنگها به موافقت با نظامیگرایی/ماندگاری جنگ انجامیده است. پس انسانها از جنگ معنای زندگی میگیرند و این یکی از علتهای پایانناپذیری جنگهای بشری است.

صدیقه نصیری پور، سیاوش طالع پسند، اسحاق رحیمیان بوگر،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1400 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر، آزمون مدل سه عاملی بدلی و هیچ، مدل چهار عاملی بدلی و مدل سه عاملی کوان در مورد حافظه فعال کودکان بود. طرح پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه شامل کلیه دانش آموزان مدارس ابتدایی شهر تهران در سال 1400 بود. شرکت‌کنندگان 150 دانش‌آموز 7 تا 10 سال بودند که با روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. همه آن‌ها به مجموعه ارزیابی جامع حافظه فعال گری و همکاران (2017) پاسخ دادند. داده‌ها با روش تحلیل عاملی تأییدی تحلیل شدند. یافته‌ها نشان داد که مدل چهار عاملی بدلی از مدل سه عاملی بدلی و هیچ و مدل سه عاملی کوان برازندگی بهتری دارد. ارزیابی حافظه فعال می‌تواند اطلاعات مهمی در مورد عملکرد شناختی کودکان بیش از اقدامات روان‌شناختی در اختیار افراد قرار دهد.

ضرغام مهرگان فرد جیرنده، رحیم بدری گرگری، شهروز نعمتی، شهرام واحدی،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1400 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر مطالعه اثربخشی توان‌بخشی شناختی در حل مسائل کلامی ریاضی دانش‌آموزان دارای اختلال یادگیری ویژه با آسیب ریاضی بود. طرح پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی پیش­آزمون و پس­آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش­آموزان پسر دارای اختلال یادگیری ویژه در شهر رشت بودند که به روش نمونه‌­گیری در دسترس انتخاب شدند. در این راستا، مداخله توان‌بخشی شناختی در 8 جلسه برای گروه آزمایش اجرا شد و از الگوی پاسخ به مداخله،­ آزمون کی‌مت، آزمون هوش ریون و آزمون حل مسئله کلامی ریاضی برای جمع‌­آوری داده­‌ها در مراحل پیش و پس از آزمون استفاده شد. تحلیل کوواریانس تک متغیره نشان داد که توان‌بخشی شناختی میزان حل مسئله کلامی ریاضی را در بین دانش‌­آموزان دارای اختلال یادگیری ویژه افزایش داده است. برای دست­یابی به فعالیت­‌های شواهد- محور، طراحی و اجرای برنامه توان‌بخشی شناختی برای ارتقای حل مسئله کلامی دانش­‌آموزان دارای اختلال یادگیری ویژه با آسیب ریاضی و سایر دانش‌­آموزان دارای نارسایی­‌های تحولی پیشنهاد می­‌شود.

اسماعیل ترابی، هادی کرامتی، جواد کاوسیان، حسن رستگارپور، گودرز علی بخشی،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1400 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف اثرات روش‌های بخش‌بندی و افزونگی بر بارشناختی و یادگیری واژگان و درک مطلب درس زبان انگلیسی در محیط یادگیری چندرسانه‌ای انجام شد. پژوهش حاضر به لحاظ هدف تحقیق کاربردی و از نوع آزمایشی حقیقی می‌باشد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمام زبان آموزان 14تا16 ساله آموزشگاه‌های زبان شهر دامغان می‌باشد. موضوع محتوی آموزشی در خصوص تبیین فعالیت آتشفشانها بود که در قالب نرم‌افزار پاورپوینت در حداکثر 10 اسلاید (بر اساس نوع گروه) به 90 آزمودنی که به‌صورت تصادفی در شش گروه (هر گروه 15نفر) بخش‌بندی بالا/ ارائه شنیداری، بخش‌بندی بالا/ ارائه دیداری، بخش‌بندی بالا/ افزونه، بخش‌بندی پایین/ ارائه شنیداری، بخش‌بندی پایین/ ارائه دیداری، بخش‌بندی پایین/ افزونه منتسب شده بودند، ارائه شد. پژوهش به‌صورت کاملاً آزمایشی (یک طرح عاملی کاملاً تصادفی 2×3) بود. برای جمع آوری اطلاعات از آزمون محقق ساخته یادگیری واژگان، درک مطلب، سنجش دانش پیشین و مقیاس سنجش بار شناختی پاس (1992) استفاده گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده‌ها از آزمون تحلیل واریانس استفاده گردید. نتایج آزمون تحلیل واریانس نشان داد اثرمتقابل روش بخش‌بندی و روش افزونگی بر بار شناختی و یادگیری معنی‌دار بود. نتایج آزمون تعقیبی نیز نشان داد گروه بخش‌بندی بالا- افزونه به‌طور معنی‌داری بارشناختی پایین‌تر و یادگیری واژگان و درک مطلب بالاتری را در مقایسه با سایر گروه‌ها گزارش کردند. با توجه به نتایج به‌دست‌آمده می‌توان گفت که روش‌های بخش‌بندی و افزونگی بر کاهش بارشناختی و ارتقاء یادگیری واژگان و درک مطلب درس زبان انگلیسی در محیط یادگیری چندرسانه‌ای اثربخش می‌باشد.

امیرهمایون حلّاجیان، فاطمه دهقانی آرانی، رضا رستمی، مژده بیات، یاسمین رحمتی،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1400 )
چکیده

یکی از نواحی مهم مغزی درگیر در فرآیند نظریه ذهن، ناحیه اتصال آهیانه‌ای-گیجگاهی راست (rTPJ) مغز است که مطالعات متعددی نقش این ناحیه از مغز را در فرآیند ذهنی‌سازی و کاهش فعالیت آن را اختلال طیف اتیسم نشان داده‌اند. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه‌ علّی بین عملکرد این ناحیه از مغز و توانایی ذهنی‌سازی انجام شد. پژوهش حاضر از از نوع نیمه‌آزمایشی یک‌سرکور با شیوه گردآوری داده‌ها به صورت اندازه‌گیری مکرر است. ۹ کودک و نوجوان مبتلا به اتیسم با کارکرد بالا به روش نمونه‌گیری در دسترس، به‌وسیله ابزار مقیاس نمره‌گذاری اتیسم گیلیام (GARS)، مقیاس پاسخگویی اجتماعی (SRS) و آزمون هوش استنفورد بینه (SB) انتخاب و وارد مطالعه شدند. سپس در سه جلسه‌ تحریک تتابرست پیوسته (cTBS)، تحریک تتابرست متناوب (iTBS) و تحریک شم با ترتیب تصادفی شرکت کردند. بلافاصله بعد از هر جلسه‌ی تحریکی توسط یک ازمون کامپیوتری ملاک‌های مربوط به ذهنی‌سازی ضمنی آزمودنی‌ها اندازه‌گیری شد. نتایج تحلیل واریانس اندازه‌گیری مکرر نشان داد که جلسات تحریکی در مقایسه با جلسات شم باعث بهبود توانایی ذهنی‌سازی ضمنی شدند. به نظر می‌رسد بین فعالیت rTPJ و توانایی ذهنی‌سازی ضمنی در اتیسم رابطه‌ی علّی وجود دارد.

سیده منصوره حکاک، دکتر علی فتحی آشتیانی، دکتر حجت الله فراهانی،
دوره 9، شماره 4 - ( 11-1400 )
چکیده

علی رغم اهمیت روزافزون سازه کنترل توجه در مفهوم‌­سازی آسیب‌­­شناسی روانی، مقیاس‌های معدودی برای اندازه­‌گیری آن تهیه شده است. برخورداری از مقیاسی روا و معتبر برای پژوهش‌­های داخلی در این حوزه، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. هدف این پژوهش آماده‌­سازی نسخه فارسی مقیاس سبک توجه و ارزیابی ویژگی­‌های روان­سنجی آن بود. ۴۲۶ نفر از دانشجویان با نمونه­‌گیری در دسترس انتخاب و به شیوه برخط بررسی شدند. نسخه فارسی مقیاس حاضر پس از طی مراحل ترجمه- بازترجمه، تنظیم و همراه با پرسشنامه­‌های کنترل توجه (دریبری و رید، 2002) و تفکر ارجاعی (اهرینگ و همکاران، 2011) اجرا گردید. روایی سازه با روش تحلیل عاملی تأییدی و روایی همگرا و واگرا با محاسبه همبستگی پیرسون بررسی شد و برای بررسی اعتبار، از ضریب آلفای کرونباخ، ضریب بازآزمایی و اعتبار مرکب استفاده شد. نتایج تحلیل عاملی تأییدی حاکی از برازش مدل دو عاملی حواس‌­پرتی/ اجتناب شناختی و تمرکز بود. همبستگی­‌های معنادار بین عوامل به دست آمده با مقیاس‌­های کنترل توجه و تفکر ارجاعی نیز روایی همگرا و واگرای مقیاس را تأیید کردند. اعتبار مقیاس با محاسبه ضریب آلفای کرونباخ برای هر دو عامل 75/0 بود و ضریب بازآزمایی عامل حواس‌­پرتی/ اجتناب شناختی و تمرکز به ترتیب 88/0 و 73/0 بود. همچنین میزان اعتبار مرکب نیز به ترتیب برابر با 81/0 و 84/0 بود. به طور کلی می‌توان گفت نسخه فارسی مقیاس سبک توجه ساختاری دو­عاملی داشته و از روایی و اعتبار لازم برای کاربرد در پژوهش‌­های روانشناختی با نمونه ایرانی برخوردار است.

فرهاد بلاش، عبدالحفیظ عمر، ندا سنجری،
دوره 10، شماره 1 - ( 3-1401 )
چکیده

تغییرات روان‌شناختی قابل توجه در نواحی به‌شدت سرد، به عنوان واکنش‌های طبیعی بشر به شمار می‌روند. قطب جنوب با شرایط بسیار سردی که دارد برای بسیاری از دانشمندان در زمینه‌های مختلف به­عنوان یک آزمایشگاه طبیعی تلقی می‌شود. بقا برای انسان، در این محیط سخت، بدون اقدامات پیش‌نیاز غیرقابل مدیریت است؛ قطب جنوب با تمرکز بر انعطاف و سازگاری روان‌شناختی، فرصتی منحصر به فرد برای نزدیک شدن به مطالعه سازگاری روانی، با بررسی تأثیر شرایط آب و هوایی، محدودیت، انزوا و عدم وجود نور روز و ... بر تغییرات خلقی، استرس و پویایی فرد را نشان می‌دهد. در این مقاله، تغییرات روان‌شناختی شش پژوهشگر که بیست و سه روز سفر علمی در منطقه سردسیر قطب جنوب داشتند، با رویکرد سیستماتیک مفهوم‌سازی شده است. از نظر روش‌شناسی، تحلیل موضوعی و برای دسته‌بندی داده‌های جمع‌آوری‌شده از مصاحبه، مشاهدات و تحلیل اسناد استفاده شده است. تجربیات پژوهشگران به‌طور میدانی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و عوامل پدید آمده به­عنوان نگرش‌ها، راهبرد‌ها  و اقدامات دسته‌بندی شدند. این سه عامل در سطح فردی و گروهی به سی و شش عامل مثبت و منفی تقسیم شدند. از لحاظ نظری، عوامل مثبت و منفی توسط نظریه میدان نیرو پشتیبانی شدند که به مفهوم‌سازی مواجهه اعزام‌شوندگان به منطقه بسیار سرد کمک می‌کرد. نگرش‌های مثبت بر اساس داده‌های جمع‌آوری‌شده در این اکتشاف عبارتند از: خودآگاهی، خودراهبری، خودکنترلی، خودکارآمدی، اعتماد به نفس، خودانگیختگی و خوش‌بینی به اهداف خود. از سوی دیگر نگرش‌های منفی شامل خود ناآگاهی، عدم خودراهبری، تعارض با خود، خودناکارآمدی، شک به خود، خودنابودی، خود تناقض‌گویی و بدبینی است. در مورد راهبرد‌ها مانند نگرش در سطح فردی و هم‌تیمی، راهبرد‌های مثبت و منفی وجود دارد. در سطح فردی راهبردهای مثبت عبارتند از: خودگویی مثبت، تصور مثبت، مدیتیشن، آرامش عضلانی، تلاوت معنوی، کنترل نفس و راهبردهای منفی شامل خودگویی منفی، تصور منفی، سردرگمی، تنش عضلانی، اشاره به ایمان مذهبی و از دست دادن کنترل نفس است. به موازات آن، راهبردهای تعامل با هم‌تیمی‌ها در مسیر مثبت عبارتند از: شوخ‌طبعی، ایجاد هماهنگی تیمی، کنترل توجه، تعهد کار تیمی، کنترل احساسات، قابلیت دسترسی و در بخش منفی شامل نق‌زدن، ایجاد اختلاف، انحراف از تعهد به خودکامیابی و واکنش غیراخلاقی است. به­طور مسالمت‌آمیز، عوامل مثبت و منفی، مانند نگرش‌ها، راهبرد‌ها و اقدامات مثبت و منفی بر یکدیگر اثر دارند در واقع تعامل و تضارب همه عوامل دریافت شده در رویارویی با شرایط سخت گوناگون، منجر به اقدام خاص می‌شوند

mouseout="msoCommentHide('_com_1')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_1','_com_1')">

دکتر محسن دادجو، دکتر شهریار غریب زاده،
دوره 10، شماره 1 - ( 3-1401 )
چکیده

تحول هیجانی-اجتماعی در اوایل کودکی، یکی از زیربناهای اساسی سلامت فرد و جامعه است. پژوهش حاضر، به بررسی مسیر تحولی تمایلات هیجانی-پژوهشی و مؤلفه‌های آن در سنین پیش‌دبستانی پرداخته است. نمونه موردمطالعه ما، 447 کودک سالم ایرانی (دختر=47.4 درصد) در گستره سنی 48 تا 78 ماه (میانگین=66.57، انحراف استاندارد=6.797) بود. این نمونه از پنج شهر تهران، بندرعباس، مشهد، زرند و تبریز به‌عنوان نماینده جمعیت ایرانی بر اساس توزیع جغرافیایی و وضعیت اجتماعی-اقتصادی بودند. در این پژوهش از نسخه فارسی سیاهه تمایلات هیجانی-اجتماعی پیش‌دبستانی استفاده شد که شامل شش مؤلفه رفتارهای بیش فعالانه-ناسازگارانه، مهارت­های اجتماعی، مهارت­های ارتباطی، مهارت­های زندگی روزمره، رفتار تغذیه­ای و نشانگان اضطراب جدایی است. جهت بررسی تغییرات مسیر تحولی تمایلات هیجانی-اجتماعی، از آزمون کروسکال والیس استفاده گردید که نتایج آن نشان داد در بین بازه‌های سنی شش‌ماهه، تغییرات معناداری درباره مؤلفه‌های مهارت‌های زندگی روزمره و نشانگان اضطراب جدایی وجود دارد؛ اما درباره چهار مؤلفه دیگر و همچنین تمایلات هیجانی-اجتماعی به‌طورکلی، تفاوت معناداری بین این گروه‌های سنی وجود ندارد. سپس آزمون تعقیبی گیمز-هاول انجام شد تا تفاوت‌های مشاهده‌شده در بین دسته‌های سنی، بررسی شود. نتایج این پژوهش نشان داد که تمایلات هیجانی-اجتماعی در اوایل کودکی، تغییرات معناداری نمی‌کند. در نتیجه می­توان گفت که دوره‌های حیاتی مرتبط با تحول توانایی هیجانی-اجتماعی، قبل یا بعدازاین دوره است
خانم سیده زهرا موسوی، دکتر فریده سادات حسینی،
دوره 10، شماره 1 - ( 3-1401 )
چکیده

در پژوهش‌های سال‌های اخیر، افزایش وضعیت شناختی و روانشناختی از طریق بازی مورد توجه زیادی بوده است. برای این منظور، دو دسته بازی شامل بازی تعاملی خانگی و بازی شناختی وجود دارد که اولی قابل اجرا در محیط خانه است و دومی به صورت نرم افزارهای رایانه‌ای جهت افزایش توانایی‌های شناختی اجرا می‌شود. پژوهش حاضر نیز با هدف مقایسه اثربخشی بازی‌های رایانه‌ای شناختی و بازی‌های تعاملی والد-کودک بر حل مسأله و عاطفه مثبت و منفی کودکان انجام شد. به این منظور، 40 نفر از کودکان 10 ساله شهر شیراز به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و در 4 گروه بازی لوموسیتی (10 نفر)، بازی خانگی (10 نفر)، ترکیب بازی لوموسیتی و خانگی (10 نفر) و گروه کنترل (10 نفر) قرار گرفتند. داده‌ها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره تحلیل شدند. بر اساس معناداری آزمون پیلایی، بین گروه‌ها از نظر دو متغیر حل مسأله و عاطفه مثبت و منفی، تفاوت وجود دارد. مقایسه‌های دوتایی گروه‌ها نشان دادند که بین گروه لموسیتی و کنترل از نظر حل مسأله  تفاوت معناداری وجود دارد. همچنین گروه ترکیبی با گروه کنترل و خانگی و گروه لموسیتی با گروه کنترل تفاوت معناداری از نظر عاطفه مثبت داشتند. در نتیجه، با توجه به نتایج به دست آمده از پژوهش حاضر پیشنهاد می‌شود که بازی لوموسیتی جهت افزایش توانایی حل مسأله و بازی لوموسیتی و ترکیب لوموسیتی و بازی خانگی جهت افزایش احساسات خوشایند و عاطفه مثبت در افراد 10 ساله به کار گرفته شود.
خانم آزیتا خرامان، دکتر حسین زارع، دکتر سوسن علیزاده فرد، دکتر مجید صفاری نیا،
دوره 10، شماره 1 - ( 3-1401 )
چکیده

بازنمایی‌های ذهنی، از پیشرفته‌ترین جنبه‌های شناختی انسان هستند و علاوه بر بازنمایی‌های بدنی خود، بازنمایی‌های مربوط به شناخت اجتماعی از دیگران نیز می‌تواند بر تجربه ذهنی مالکیت هر فرد نسبت به بدنش مؤثر باشد. بر این اساس، پژوهش حاضر که یک مطالعه نیمه‌آزمایشی براساس اندازه‌گیری‌های مکرر است، با هدف بررسی اثر بازنمایی شناختی اجتماعی بر مالکیت ذهنی بدن انجام گرفت. جامعه شامل دانشجویان دانشگاه پیام‌نور تهران بود که از آن، 61 زن و 47 مرد به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمایش خطای دست مصنوعی کوهن و بوتوینیک (1998)، و پرسشنامه گزارش ذهنی تجربه مالکیت دست مصنوعی لونگو و همکاران (2008) بود. القای بازنماییهای شناخت اجتماعی، بر اساس مدل ذهنی سه‌بعدی شناخت اجتماعی تامیر و تورنتون (2020) انجام می‌گرفت. داده‌های گردآوری شده از طریق تحلیل واریانس اندازه‌گیری‌های مکرر و با استفاده از نرم‌افزار SPSS-22، تجزیه و تحلیل شدند. طبق یافته‌ها، نمره خطای دست مصنوعی افراد نسبت به دست پلاستیکی با رنگ نزدیک به بدن و سبز، که به لحاظ فاکتور‌های سطوح مدل سه‌بعدی شناخت اجتماعی در سطح بالای افراطی‌ تعریف شده بود، بیشتر و نسبت به دست پلاستیکی آبی که در سطوح  افراطی پایینی از مدل سه‌بعدی ذهنی قرار داشت، کمتر بود. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که در مناسبات اجتماعی، همانند‌سازی افراد با کسانی که درارزیابی‌های ذهنی جایگاه اجتماعی بالاتری کسب کرده‌اند، می‌تواند بیشتر از کسانی باشد که در بازنمایی‌های ذهنی جایگاه اجتماعی پایین‌تری کسب کرده‌اند.  
دکتر الهام پرویزی، دکتر زهراالسادات اردستانی،
دوره 10، شماره 1 - ( 3-1401 )
چکیده

کیفیت ادراک انسان از محیط پیرامونی عامل تعیین کننده‌ای در دستیابی به معماری پاسخگو است. پس از نظریات علوم رفتاری و محیط، ایده همدلی با فضا دیدگاهی نو در زمینه ادراک انسان از محیط پیش رو گذارده است؛ که برگرفته از عملکرد نورونهای آینه‌ای مغز می‌باشد، و منتج به اشتراک عاطفی بین مشاهده شونده و مشاهده کننده شده، به ارتباط عمیق‌تر انسان و محیط یاری می‌رساند.
پژوهش حاضر با بهره‌گیری از نظریات مطرح بین طراحی محیط و علوم روانشناسی، علوم شناختی و اعصاب در حوزه انسانشناسی، قصد دارد، به توصیف، تحلیل و سپس تبیین راهکارها و نظریات مطرح در همدلی  فضا در میان نظریات شاخص بپردازد. تا امکان بازخوانی و شناخت عمیق‌تر رابطه انسان و محیط ساخته شده فراهم گردد.
در این مطالعه از روش پژوهش کیفی با متد تحلیل محتوا استفاده شده‌است. بررسی‌های مطرح شده در ارتباط با معماری و همدلی بسیار محدود و پراکنده است. لذا با استفاده از یک روش توصیفی از شاخصهای نظریات مطرح، و متعاقبا تحلیل محتوای کیفی تحت رویکردی تطبیقی تفسیری به شناسایی متغیرهای اصلی موجود در پژوهش های شاخص و معتبر علمی پرداخته و با استدلال منطقی سعی بر تدقیق و مقایسه مبانی و نتایج تبیینی آنها دارد.
تبیین و مقوله‌بندی ادراک همدلانه فضا در این پژوهش در گسترش مبانی نظری آن در معماری و نیز مباحث کاربردی گام برمی‌دارد. یافته ها بر طرح چهار مقوله « ادراک تن انگارانه»، «همدلی جو محور»، «همدلی رفتار محور»، «همدلی تعاملی» در تئوریهای همدلی در ساحت معماری دلالت دارد. و همگی معماری را به عنوان بخش ضروری ذهن و شناخت برای انسان معرفی می‌کند.
رضا محمدزاده گان، ابوالفضل فرید، غلامرضا چلبیانلو حسرتانلو، جواد مصرآبادی،
دوره 10، شماره 2 - ( 7-1401 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی برنامه یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهنآگاهی با/ و بدون تحریک الکتریکی فراجمجمه‌ای مغز بر توجه پایدار و بازداری پاسخ در کودکان دارای اختلال نقص توجه/بیش فعالی انجام شد. این پژوهش از نوع مطالعات نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان 11 تا 14 سال مراجعه‌کننده به مراکز مشاوره کودک و نوجوان شهر خوی در سال 1401-1400 بود. از میان مراجعان به مراکز درمانی 45 کودک با اختلال نقص توجه/بیش فعالی از نوع مرکب به روش نمونه‌گیری هدفمند انتخاب و به‌صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش اول برنامه یادگیری اجتماعی هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی توأم با تحریک الکتریکی فراجمجمهای مغز و گروه آزمایش دوم برنامه یادگیری اجتماعی هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی را به مدت 8 هفته دریافت نمودند، اما گروه کنترل مداخله‌ای دریافت نکرد. همه شرکت‌کنندگان قبل و پس از آموزش با استفاده از آزمون عملکرد مداوم و آزمون برو-نرو مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از تحلیل کوواریانس چندمتغیری در برنامه SPSS استفاده شد. تحلیل داده‌ها نشان داد که مداخله یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی توأم با تحریک الکتریکی فراجمجمهای نسبت به دو گروه دیگر و نیز یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی در مقایسه با گروه کنترل اثربخشی بیشتری بر توجه پایدار و بازداری پاسخ داشتند. با توجه به یافته‌ها می‌توان مطرح کرد که مداخله یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی توأم با تحریک الکتریکی فراجمجمه‌ای مداخله مؤثری برای بهبود عملکردهای شناختی کودکان دچار نقص توجه/بیش فعالی است.

فاطمه شریف موسوی،
دوره 10، شماره 2 - ( 7-1401 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی تنظیم هیجان در رابطه بین کارکردهای اجرایی، انسجام خانواده، تحول مثبت نوجوانی و بلوغ عاطفی در نوجوانان انجام شد. در قالب یک طرح همبستگی از بین دانش آموزان دختر مشغول به تحصیل در مدارس دوره دوم متوسطه شهر قم با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس 300 دانش آموز انتخاب شد. داده­های پژوهش از طریق مقیاس BRIEF2، مقیاس ارزشیابی سازش‌پذیری و پیوستگی خانواده، ویراست چهارم، فرم کوتاه مقیاس تحول مثبت نوجوانان، پرسشنامه بلوغ عاطفی و مقیاس تنظیم هیجان گردآوری و با استفاده از روش‏ پیشرفته آماری مدل یابی معادلات ساختاری، با کاربرد نرم افزار­های  SPSS25 و Smart PLS3 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. تجزیه و تحلیل یافته­های پژوهش حاکی از برازش مناسب مدل مفروض با یافته­های پژوهش بود. رابطه مستقیم بین کارکردهای اجرایی با انسجام خانواده (001/0p=؛ 33/1=T 57/0 =β)، تنظیم هیجان (001/0p=؛ 05/20=T 654/0 =β)، بلوغ عاطفی (001/0p=؛ 58/11=T ؛653/0 =β) و تنظیم هیجان با تحول مثبت نوجوانی (001/0p=؛ 18/38=T ؛538/0 =β) در نوجوانان دختر مثبت و معنادار بود. از سوی دیگر، رابطه مستقیم بین تنظیم هیجان با انسجام خانواده (11/0p=؛ 58/1=T ؛933/0 =β) و تنظیم هیجان با بلوغ عاطفی  (328/0p=؛ 979/0=T ؛052/0 =β) در نوجوانان دختر مورد تائید قرار نگرفت. همچنین، تجزیه و تحلیل یافته­های پژوهش نشان داد که تنظیم هیجان در رابطه بین کارکردهای اجرایی و انسجام خانواده در نوجوانان دختر نقش میانجی کامل و در رابطه بین کارکردهای اجرایی و تحول مثبت نوجوانی و  همچنین در رابطه بین کارکردهای اجرایی و بلوغ عاطفی نیز نقش میانجی جزئی ایفا کرده است. در مجموع، توجه به یافته­های به دست آمده می­تواند در طراحی و کاربست مداخله­های شناختی و روان شناختی کارآمد جهت کاهش مشکلات وتعدیل بحران­های پیش رو نوجوانان مورد استفاده پژوهشگران و درمان گران این حوزه قرار گیرد.
زهرا زارع، فرهاد بلاش، بتول شیرعلیزاده،
دوره 10، شماره 2 - ( 7-1401 )
چکیده

هدف این پژوهش، بررسی تأثیر روش آموزش« سازگار با مغز» بر میزان یادگیری درس زیست‌شناسی در حیطه­‌های شناختی، مهارتی و عاطفی دانش‌آموزان بود. روش این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با دو گروه کنترل و آزمایش بوده‌است. جامعه­‌ی آماری شامل دانش­آموزان دختر پایه یازدهم متوسطه منطقه 13 تهران در سال تحصیلی 99-98 است. تعداد 52 نفر از افراد جامعه‌­ی آماری به شیوه‌ی نمونه‌گیری هدفمند انتخاب و به شکل تصادفی در دو گروه قرارداده شدند. ابزار اندازه­گیری متغیرها آزمون محقق ساخته شناختی- مهارتی و پرسشنامه‌ی محقق‌ساخته نگرش‌سنج بود. روایی ابزار محقق‌ساخته با استفاده از نظرات معلمان متخصص و پایایی آن‌ها به شیوه­ی بازآزمایی تعیین شد. برای ارزیابی و تجزیه و تحلیل فرضیه‌ها از نرم ‌افزار آماری  SPSS26 و آزمون‌های آماری (تی تست، من ویتنی و شاخص کای اسکوآر) استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش به شیوه­‌ی یادگیری« سازگار با مغز» در مقایسه با روش معمول سبب افزایش نمرات دانش‌آموزان در حیطه‌های شناختی و مهارتی و در حیطه‌ی عاطفی سبب بهبود نگرش آنان در درس زیست‌شناسی و در سطح آماری 5 درصد گردیده است(05/0>P). این نتایج نقش و اهمیت روش آموزش « سازگار با مغز» را در یادگیری نشان می‌دهد.

عادل بذرام، مهدی خانجانی، محمد عسگری، سید محمد سعید رضوانی نژاد،
دوره 10، شماره 2 - ( 7-1401 )
چکیده

سه اصل اثر دوگانه، اصل تماس شخصی، و اصل عمل کردن به عنوان سازوکارهای روانی موثر بر تصمیم‌گیری‌های اخلاقی انسان در دوراهی‌های واگن قطار در نظر گرفته می‌شوند. با توجه بر ادعای جهان‌شمول بودن این سازوکارها، هدف این پژوهش بررسی نقش سه اصل مذکور بر تصمیم‌گیری‌های اخلاقی در دوراهی‌های واگن قطار در فرهنگ شرقی مردم ایران بوده است. در این پژوهش که از جمله طرح‌های نیمه آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون یک گروهی بوده است از چهار سناریو استفاده شد که در پژوهش‌های مشابه به کار رفته بودند. جامعه آماری این پژوهش، جمعیت عمومی فعال در شبکه‌های اجتماعی مجازی بوده است. حجم نمونه 235 نفر با میانگین سنی 34/30 بوده است. از میان آزمودنی‌ها، 143 نفر زن و 92 نفر مرد بوده‌اند. جهت تجزیه و تحلیل آماری از آزمون "مک‌نمار " استفاده شد. بر اساس نتایج پژوهش تاثیر هر سه اصل مذکور بر تصمیم‌گیری اخلاقی آزمودنی‌ها در دوراهی‌های واگن قطار به طور معنی‌داری (05/0> Pvalue) تایید شد. بنابراین این پژوهش نشان می‌دهد که هر سه  اصل تماس شخصی، عمل کردن، و اثر دوگانه بر تصمیم‌گیری‌های اخلاقی آزمودنی‌ها اثرگذار هستند.

دکتر فاطمه رئیسی، دکتر مینا ریاسی،
دوره 10، شماره 3 - ( 12-1401 )
چکیده

افراد مبتلا به اختلالات خوردن، آسیبشناسی مربوط به خوردن خود را بهمدد استعارهها بیان میکنند. این تحقیق با هدف تبیین و مقولهبندی پستهای استعاری اختلال خوردن در فضای مجازی انجام شد. روش این مطالعه کیفی از نوع تحلیل محتوای متن قراردادی و جهتدار بود که بهروش آنتروپی شانون در بازه زمانی شهریور 1399 تا اردیبهشت 1401 انجام شد. جامعه این مطالعه شامل کلیه پیامها و پستهای مربوط به اختلالات خوردن بود که در شبکههای اجتماعی (یوتیوب، اینستاگرام و تلگرام) پست یا کامنت گذاشته شدند. بهدلیل ماهیت کیفی این مطالعه بر اساس قاعده اشباع نظری و با توجه به نظر متخصصان این حوزه، 250 پست با مضمون روانشناختی مربوط به حوزه اختلال خوردن بهصورت هدفمند انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند. سپس بهصورت دستی مقولات و زیرمقولهها تحلیل شدند. یافتهها نشان داد؛ پستها و پیامهای استعاری مربوط به اختلال خوردن در دو مقوله اصلی ویژگیهای بدنمند و حوزههای مبدا غیربدنمند اختلال خوردن قرار میگیرند. از طرفی، هر کدام از این دو مقوله اصلی، زیرمقولههایی دارند که بهوسیله ویژگیهای شناختی و روانشناختی از یکدیگر مجزا میشوند. بهنظر میرسد؛ پیامها و پستهای متفاوت مربوط به استعارههای اختلال خوردن نیاز به مطالعه از منظرهای مختلف دارند. بر این اساس پیشنهاد میشود در مطالعات آتی این پستهای استعاری با توجه به نوع مداخلات موثر بر آن بررسی شوند.

 
مسلم کرد، جلیل فتح آبادی، شهریار غریب زاده، رضا خسرو آبادی،
دوره 10، شماره 3 - ( 12-1401 )
چکیده

این پژوهش با هدف مقایسه اثر تحریک الکتریکی مستقیم (tDCS) و تحریک الکتریکی با نویز تصادفی (tRNS) همراه با آموزش شناختی بر عملکرد حافظه کاری افراد دارای اختلال نقص توجه/ بیش فعالی انجام گرفت. برای این منظور تعداد 45 کودک مبتلا به اختلال نقص توجه-بیش فعالی شهر زاهدان به‌صورت هدفمند به‌عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. این افراد در سه گروه tDCS، tRNS و گروه گواه فعال جای‌دهی شدند. افراد گروه‌های آزمایش 5 جلسه تحریک الکتریکی (tDCS و tRNS) با فاصله 24 ساعت میان هر جلسه دریافت کردند؛ افراد گروه گواه نیز تحریک ساختگی (غیر اثرگذار) دریافت نمودند. همزمان همه افراد توانبخشی شناختی حافظه کاری نیز دریافت کردند. همه افراد قبل و بعد از تحریک و یک هفته پس از تحریک با استفاده از تکلیف ان بک و پاره تست فراخنای ارقام هوش وکسلر مورد ارزیابی قرار گرفتند. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس اندازه‌گیری مکرر تحلیل شدند. نتایج نشان داد که در گروه tDCS در اکثر مؤلفه‌های حافظه کاری تفاوت معنی‌داری از مرحله پیش‌آزمون تا پیگیری وجود داشت (001/ 0p<). در گروه tRNS نیز در مؤلفه فراخنای ارقام مستقیم و فراخنای ارقام معکوس در مراحل پژوهش تفاوت معنی‌داری یافت شد. در مقایسه بین دو گروه آزمایش، اثربخشی گروه tDCS  بیشتر از گروه tRNS بوده است. همچنین در اکثر مؤلفه‌ها بین دو گروه tRNS و گواه تفاوت معنی‌داری یافت نشد (05/ 0p>). در مجموع نتایج پژوهش حاضر نشان می‌دهد که tDCS  اثربخشی بیشتری در مقایسه با tRNS در حافظه کاری داشت و از این روش می‌توان همراه با سایر درمان‌ها برای بهبود حافظه کاری کودکان دارای اختلال نقص توجه/ بیش فعالی استفاده نمود.
 
خانم سیماالسادات صفوی پور نایینی، دکتر خدیجه ابوالمعالی الحسینی، دکتر رسول روشن چسلی،
دوره 10، شماره 3 - ( 12-1401 )
چکیده

سبک تفکر، یک روش تفکر، و ترجیح افراد برای بکارگیری تواناییهای خود است. روانشناسان برای تفکر و پردازش اطلاعات دو سبک را پیشنهاد کردهاند. سیستم تجربی، که اتوماتیک و غیرکلامی؛ و سیستم منطقی، که تحلیلی و کلامی است. هدف از پژوهش، ارزیابی ویژگی‌های روانسنجی پرسشنامۀ منطقی- تجربی، و یافتن رابطه آن با تنظیم شناختی هیجان بود. مطالعه مقطعی، به روش زمینه­یابی توصیفی انجام شد. جامعۀ آماری شامل کلیه دانشجویان دانشگاه‌های آزاد اسلامی و سماء واحد رودهن بود. تعداد 503 دانشجو به روش خوشه‌ای‌ چند‌مرحله‌ای انتخاب، و پرسشنامۀ منطقی- تجربی را پرکردند. برای تحلیل داده‌ها از تحلیل عاملی اکتشافی، تست اسکری، آلفای کرونباخ استفاده‌گردید. پس از تحلیل، چهار مؤلفه شناسایی شد: توانایی ‌منطقی، درگیری ‌منطقی، توانایی ‌تجربی، درگیری‌‌ تجربی؛ که ضریب آلفای کرونباخ آنها، 682/0، 823/0، 695/0، 750/0 بود. برای ارزیابی اعتبار، پرسشنامه با فاصله دو هفته اجرا شد. ضریب همبستگی مؤلفه­ها 79/0، 78/0، 73/0  و 76/0 بود. پاسخ دانشجویان به پرسشنامۀ تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و کراچ، 2001)، و بررسی روایی ملاکی نشان داد، تفکر منطقی با راهبردهای منفی تنظیم هیجان به صورت منفی و با راهبردهای مثبت آن به صورت مثبت، و تفکر تجربی با راهبردهای منفی تنظیم هیجان به صورت مثبت و با راهبردهای مثبت آن به صورت منفی همبسته است. در مجموع، افراد منطق­گرا، راهبردهای مثبت تنظیم هیجان را بیشتر و راهبردهای منفی را کمتر بکار بردند. در مجموع، پرسشنامه منطقی- تجربی، پایایی و روایی همگرای مناسبی داشته، و می‌توان از آن برای بهبود تدریس و روان‌درمانی­ کمک گرفت.
 
خانم فرشته بخشیان، دکتر کامران یزدانبخش، دکتر جهانگیر کرمی، دکتر سیدحمزه حسینی،
دوره 10، شماره 3 - ( 12-1401 )
چکیده

اختلال شخصیت مرزی اختلالی با یک الگوی فراگیر بی ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره و عواطف به همراه تکانشگری بارز است. این اختلال با نقص مدارهای فعالیت فرونتالی مشخص شده است که نقش مهمی را در بازداری و تنظیم پرخاشگری بازی می کنند. پژوهش حاضر با هدف طراحی پروتکل نوروفیدبک و بررسی اثربخشی آن بر تکانشگری، بی ثباتی هیجانی و رفتار جرح خویشتن در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی انجام شد. پژوهش نیمه آزمایشی بوده که با طرح پیش آزمون – پس آزمون و دوره پیگیری با گروه گواه اجرا شد. نمونه پژوهش شامل 30 بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بودند که با توجه به تشخیص روانپزشک و با استفاده از مصاحبه بالینی ساختارمند بر اساس DSM5 ، تشخیص اختلال شخصیت مرزی را دریافت کردند. آنها با نمونه گیری در دسترس انتخاب و به به صورت تصادفی به دو گروه تجربی (آموزش نوروفیدبک) و کنترل تقسیم شدند .گروه آزمایش تحت 30 جلسه آموزش نوروفیدبک قرار گرفتند و گروه گواه در لیست انتظار قرار گرفتند. پس از آخرین جلسه درمانی، هردو گروه مجددا ارزیابی شدند. از مقیاس اختلال شخصیت مرزی(STB، پرسشنامه تکانشگری بارات(1957)، پرسشنامه بدتنظیمی هیجانی گراتز و رومر( 2004)، مقیاس خودآسیبی(سوانسون و همکاران، 1998) برای ارزیابی استفاده شد. سه ماه بعد از اجرای پژوهش آزمودنی ها مجددا مورد پیگیری قرار گرفتند . داده ها یا تحلیل کواریانس، تحلیل کوواریانس چندمتغیر( مانکووا) و تحلیل واریانس با اندازه گیری تکراری تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که پس از کنترل اثر پیش آزمون،  آموزش نوروفیدبک تاثیر معنی داری در کاهش علایم تکانشگری، بی ثباتی هیجانی و مولفه های آن و همچنین رفتار جرح خویشتن در گروه آزمایشی به نسبت گروه کنترل داشت(000/0=p). با توجه به یافته ها می توان گفت روش آموزش نوروفیدبک به عنوان یک روش موثر در کاهش تکانشگری، بی ثباتی هیجانی و رفتار جرح خویشتن قابلیت کاربرد اجرایی در مراکز درمانی را دارد.


صفحه 10 از 13     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه روانشناسی شناختی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 CC BY-NC 4.0 | فصلنامه روانشناسی شناختی

Designed & Developed by : Yektaweb