جستجو در مقالات منتشر شده


72 نتیجه برای رضا

رضا محمدزاده گان، ابوالفضل فرید، غلامرضا چلبیانلو حسرتانلو، جواد مصرآبادی،
دوره 10، شماره 2 - ( دوره دهم، شماره دوم، تابستان 1401 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی برنامه یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهنآگاهی با/ و بدون تحریک الکتریکی فراجمجمه‌ای مغز بر توجه پایدار و بازداری پاسخ در کودکان دارای اختلال نقص توجه/بیش فعالی انجام شد. این پژوهش از نوع مطالعات نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان 11 تا 14 سال مراجعه‌کننده به مراکز مشاوره کودک و نوجوان شهر خوی در سال 1401-1400 بود. از میان مراجعان به مراکز درمانی 45 کودک با اختلال نقص توجه/بیش فعالی از نوع مرکب به روش نمونه‌گیری هدفمند انتخاب و به‌صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش اول برنامه یادگیری اجتماعی هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی توأم با تحریک الکتریکی فراجمجمهای مغز و گروه آزمایش دوم برنامه یادگیری اجتماعی هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی را به مدت 8 هفته دریافت نمودند، اما گروه کنترل مداخله‌ای دریافت نکرد. همه شرکت‌کنندگان قبل و پس از آموزش با استفاده از آزمون عملکرد مداوم و آزمون برو-نرو مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از تحلیل کوواریانس چندمتغیری در برنامه SPSS استفاده شد. تحلیل داده‌ها نشان داد که مداخله یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی توأم با تحریک الکتریکی فراجمجمهای نسبت به دو گروه دیگر و نیز یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی در مقایسه با گروه کنترل اثربخشی بیشتری بر توجه پایدار و بازداری پاسخ داشتند. با توجه به یافته‌ها می‌توان مطرح کرد که مداخله یادگیری اجتماعی-هیجانی مبتنی بر ذهن آگاهی توأم با تحریک الکتریکی فراجمجمه‌ای مداخله مؤثری برای بهبود عملکردهای شناختی کودکان دچار نقص توجه/بیش فعالی است.

مسلم کرد، جلیل فتح آبادی، شهریار غریب زاده، رضا خسرو آبادی،
دوره 10، شماره 3 - ( دوره دهم، شماره سوم، پاییز 1401 )
چکیده

این پژوهش با هدف مقایسه اثر تحریک الکتریکی مستقیم (tDCS) و تحریک الکتریکی با نویز تصادفی (tRNS) همراه با آموزش شناختی بر عملکرد حافظه کاری افراد دارای اختلال نقص توجه/ بیش فعالی انجام گرفت. برای این منظور تعداد 45 کودک مبتلا به اختلال نقص توجه-بیش فعالی شهر زاهدان به‌صورت هدفمند به‌عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. این افراد در سه گروه tDCS، tRNS و گروه گواه فعال جای‌دهی شدند. افراد گروه‌های آزمایش 5 جلسه تحریک الکتریکی (tDCS و tRNS) با فاصله 24 ساعت میان هر جلسه دریافت کردند؛ افراد گروه گواه نیز تحریک ساختگی (غیر اثرگذار) دریافت نمودند. همزمان همه افراد توانبخشی شناختی حافظه کاری نیز دریافت کردند. همه افراد قبل و بعد از تحریک و یک هفته پس از تحریک با استفاده از تکلیف ان بک و پاره تست فراخنای ارقام هوش وکسلر مورد ارزیابی قرار گرفتند. دادهها با استفاده از روش تحلیل واریانس اندازه‌گیری مکرر تحلیل شدند. نتایج نشان داد که در گروه tDCS در اکثر مؤلفه‌های حافظه کاری تفاوت معنی‌داری از مرحله پیش‌آزمون تا پیگیری وجود داشت (001/ 0p<). در گروه tRNS نیز در مؤلفه فراخنای ارقام مستقیم و فراخنای ارقام معکوس در مراحل پژوهش تفاوت معنی‌داری یافت شد. در مقایسه بین دو گروه آزمایش، اثربخشی گروه tDCS  بیشتر از گروه tRNS بوده است. همچنین در اکثر مؤلفه‌ها بین دو گروه tRNS و گواه تفاوت معنی‌داری یافت نشد (05/ 0p>). در مجموع نتایج پژوهش حاضر نشان می‌دهد که tDCS  اثربخشی بیشتری در مقایسه با tRNS در حافظه کاری داشت و از این روش می‌توان همراه با سایر درمان‌ها برای بهبود حافظه کاری کودکان دارای اختلال نقص توجه/ بیش فعالی استفاده نمود.
 
محمدرضا ذوقی پایدار، نسرین یوسفی،
دوره 10، شماره 4 - ( دوره دهم، شماره چهارم، زمستان 1401 )
چکیده

هدف این پژوهش، بررسی کارکردهای اجرایی مغز از جمله انعطاف‌پذیری شناختی، توجه انتخابی و بازداری پاسخ، بر اساس متغیرهای جنسیت و زبان، در بین دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا همدان بوده است. روش پژوهش حاضر توصیفی و علی- مقایسه‌ای بود. جامعه آماری این پژوهش، دانشجویان دوزبانه و تک زبانه دانشگاه بوعلی سینا در سال تحصیلی 99-1398 بودند که آزمون بر روی ۲۱۴ نفر از دانشجویان اجرا شد و در نهایت داده‌های به ‌دست ‌آمده از ۱۶۵ نفر، از طریق تحلیل واریانس چندمتغیره، بررسی شد. برای جمع آوری داده ها از آزمون رایانه‌ای استروپ استفاده شد.  نتایج نشان ‌داد که بین جنسیت و کارکردهای اجرایی، تفاوت معناداری وجود دارد؛ به این صورت که متغیرهای توجه انتخابی و بازداری پاسخ در زنان بیشتر از مردان است و انعطاف‌پذیری شناختی در مردان، بیشتر از زنان است (01/0 p<)؛ اما در رابطه با متغیرهای کارکردهای اجرایی در بین افراد دوزبانه و تک زبانه، تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0 p>). بر اساس یافته­ها می­توان گفت که برحسب جنسیت، در کارکردهای اجرایی مغز تفاوت وجود دارد لذا پیشنهاد می­شود در حوزه آموزش و یادگیری مرتبط با کارکردهای اجرایی به مقوله جنسیت توجه شود. 
 
سیده ندا قدمگاهی ثانی، علیرضا مرادی، رضا شالباف، میثم صادقی،
دوره 11، شماره 1 - ( دوره یازدهم، شماره اول، بهار 1402 )
چکیده

مقدمه: اختلال کمبود توجه بیش فعالی نوعی اختلال رشدی عصبی است که با نقایصی در مهارتهای شناختی و خودکنترلی هیجانی مشخص می‌شود. مطالعات بسیاری به عملکرد ضعیف ناحیه پیشانی در بیماران بیش‌فعال اشاره کرده‌‌اند. افزایش تغییرات همودینامیک در منطقه پیشانی این کودکان می‌تواند باعث کاهش علائم اختلال می‌شود. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تغییرات غلظت هموگلوبین(Hb) منطقه پیش پیشانی این کودکان در حین انجام فعالیت‏ شناختی آزمون عملکرد پیوسته رایانه‏ای می‌باشد. روش‌: پژوهش حاضر از نوع مطالعات کارآزمایی بالینی با طرح پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری است. از 30 کودک بیش‌فعال شش تا هشت سال ثبت fNIRS به همراه آزمون عملکرد پیوسته رایانه‏ای به صورت پیش آزمون انجام شد. سپس به روش تصادفی ساده در دو گروه 15 نفری جایگزین شدند. گروه اول تحت مداخله تحریک الکتریکی جمجمه‌ای و گروه دوم تحت مداخله شناختی رایانه‌ای کاپیتان لاگ به تعداد 14 جلسه نیم ساعته قرار گرفتند. پس از اجرای مداخله‌ها مجددا میزان تغییرات هموداینامیک ناحیه پیشانی از همه شرکت‌کننده‌ها به وسیله fNIRS به همراه آزمون عملکرد پیوسته رایانه‏ای به صورت پس آزمون ثبت گرفته شد. سرانجام  پس از اتمام دوره مداخله با 4 هفته فاصله ، از شرکت کننده‌ها آزمون پیگیری گرفته شد. یافته‌ها: نتایج نشان داد تفاوت میانگین میزان جذب اکسیژن از مرحله پیش آزمون تا پس آزمون در گروه CES، معنادار بوده اند (01/0p<) ولی این تفاوت از مرحله پس آزمون تا پیگیری معنادار نبود (05/0p>). در گروه کاپیتان لاگ تفاوت میانگین میزان جذب اکسیژن از مرحله پیش آزمون تا پیگیری بر اساس نتایج آزمون t، معنادار بوده اند (05/0p<). نتایج بیانگر عدم معناداری اثر تعامل گروه در زمان برای متغیر میزان جذب اکسیژن می‌باشد. بین دو گروه CES  و کاپیتان لاگ در میزان تغییر جذب اکسیژن از جلسه پیش آزمون تا جلسه پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود ندارد(05/0p>). نتیجه‌گیری: بر مبنای یافته‌های این پژوهش، می‌توان نتیجه گرفت که مداخله CES و مداخله نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ، درمان‌های موثری به منظور افزایش تغییرات هموداینامیک در منطقه پیش پیشانی کودکان بیش‌فعال هستند و نیز می‌توانند باعث بهبود نقص توجه پایدار بینایی در این کودکان شوند.
 
آقای سعدی ایازی، دکتر سجاد رضائی، دکتر اشکان ناصح، دکتر مریم کوشا،
دوره 11، شماره 2 - ( دوره یازدهم، شماره دوم، تابستان 1402 )
چکیده

اختلال نارسایی توجه/ بیش­فعالی (ADHD) یکی از شایع‌ترین اختلال‌های عصبی-رشدی است و تلاش برای بهبود روش‌های تشخیصی آن ادامه دارد. در این مطالعه با استفاده از نرم‌افزار CogLab مدلی تشخیصی تدوین و معرفی شود تا به‌عنوان ابزاری کمکی برای تشخیص ADHD به روان‌شناسان یاری رساند. در بستر یک طرح توسعه‌ای و مورد-شاهدی با استفاده از نمونه‌گیری هدفمند در شهر رشت، 93 کودک با تشخیص ADHD با تشخیص یک فوق‌ تخصص روانپزشکی اطفال، انتخاب شدند. از والدین هر دو گروه (مورد و شاهد) نیز مصاحبه بالینی گرفته شد و پس از تکمیل پرسشنامه علائم مرضی کودکان نسخه4-CSI، اطلاعات جمعیت شناختی آن‌ها جمع‌آوری شد. گروه شاهد نیز شامل 33 نفر از دانش‌آموزان شاغل به‌تحصیل از مدارس رشت فاقد اختلال با استفاده از پرسشنامه علائم مرضی کودکان نسخه چهارم CSI-4 انتخاب شدند. هر دو گروه در شرایط یکسان با استفاده از بخش توجهِ نرم‌افزار CogLab به‌آزمون‌های کشف تغییر و نشانه دهی فضایی پاسخ دادند. داده‌های توسط SPSS-24 پردازش شدند. در تحلیل تشخیص، نتایج نشان داد حالتِ نسبتِ پاسخ صحیحِ کشف تغییر در حالت سو­سو بیشترین قدرت پیش‌بینی در تفکیک و تمایز طبقات بین گروه مورد و شاهد را داشته است و نتایج تابع تشخیصی در بخش اعتبارسنجی متقابل، در دو گروه مورد و شاهد توانست 6/80 درصد از کل افراد گروه ADHD(مورد) و همچنین 7/72 از کل افراد گروه شاهد را درست گروه‌بندی کند. آزمون کشف تغییر و نشانه‌دهی فضایی در بستر نرم­افزار CogLab می­تواند به‌عنوان ابزاری کمکی در خدمت روان­شناسان، برای کمک به‌فرایند تشخیص در کودکان مبتلابه ADHD مورداستفاده قرار گیرد.
 
خانم فائزه اکبری فیض ابادی، دکتر رضا کرمی نوری،
دوره 11، شماره 3 - ( دوره یازدهم، شماره سوم، پاییز 1402 )
چکیده

مطالعه حاضر با هدف بررسی تأثیر محدودیت ظرفیت حافظه کاری و بار شناختی اضافی بر قضاوت از اطمینان نهایی افراد پس از اتمام فرآیند حل مسئله برج هانوی انجام شد. به این منظور، دو گروه با اختلاف بار شناختی برای مطالعه تشکیل شدند و دانشجویان ایرانی در بازه سنی 20 تا 40 سال از دانشگاه‌های استان تهران وارد این مطالعه شدند. پس از ارزیابی ظرفیت حافظه کاری، افراد در هر دو گروه نسخه رایانه‌ای مسئله برج هانوی را حل کردند و از طریق پرسشنامه ای که برای این مطالعه طراحی و ساخته شده بود، اطمینان از عملکرد خود را گزارش کردند. این مطالعه در سال 1399 آغاز شد و اجرای آن یک سال و نیم به طول انجامید. تحلیل واریانس دوطرفه و آزمون‌های فرض نشان دادند که اختلاف ظرفیت حافظه کاری دیداری و فضایی به تنهایی یا در تعامل با بار شناختی بر قضاوت از اطمینان نهایی افراد تأثیری ندارد، اما ارتباط دوطرفه میان تحمل بار شناختی اضافی و افزایش اطمینان نهایی وجود دارد. بدین ترتیب این مطالعه نشان داد، افرادی که بارشناختی بیشتری را تحمل می‌کنند، نسبت به عملکرد شناختی خود در انتهای فرآیند حل مسئله برج هانوی، اطمینان بیشتری دارند.

خانم مریم رجبیان ده زیره، آقا حمیدرضا مقامی، آقای سید محمد امین حسینی،
دوره 11، شماره 3 - ( دوره یازدهم، شماره سوم، پاییز 1402 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر شبیه‌سازی تعاملی بر جو انگیزشی درک شده و خودآگاهی هیجانی دانش­آموزان بود. روش پژوهش شبه­آزمایشی و از نوع طرح‌های پیش­آزمون - پس­آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانش­آموزان چهارم ابتدایی منطقه 12 شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که 60 نفر از آن‌ها (30 نفر گروه آزمایش و 30 نفر گروه کنترل) با روش نمونه‌گیری در دسترس به‌عنوان نمونه انتخاب شدند. گروه آزمایش با استفاده از شبیه‌سازی PhET و گروه کنترل به روش سنتی در شش جلسه یک‌ساعته آموزش دیدند. پیش‌آزمون پس‌آزمون دو گروه با استفاده از پرسشنامه اجرا شد. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه جوانگیزشی درک شده سرمد (1390) و خودآگاهی هیجانی کائر و همکاران (2012) بودند. تجزیه‌وتحلیل داده‌های پژوهش با آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری صورت گرفت. یافته‌های پژوهش نشان داد شبیه‌سازی تعاملی بر جو انگیزشی درک شده و خودآگاهی هیجانی در دانش آموزان تأثیر داشت (001/0>P). شبیه‌سازی تعاملی بر  مؤلفه‌های جو انگیزشی درک شده (ارتقا یادگیری توسط معلم، پیگیری مقایسه توسط دانش آموزان، نگرانی در مورد اشتباهات، تمایل به مقایسه فراگیران توسط معلم) تأثیر داشت (001/0>P). شبیه‌سازی تعاملی بر  مؤلفه‌های خودآگاهی هیجانی (بازشناسی، شناسایی، تبدیل‌سازی، حل مسئله) تأثیر داشت (001/0>P). باتوجه به نتیجه، می‌توان از انواع شبیه‌سازی آموزشی در جهت آموزش به یادگیرندگان در دروس و مقاطع تحصیلی دیگر می‌توان استفاده کرد.
 
آرزو مجرد، دکتر اسماعیل صدری دمیرچی، دکتر علی شیخ الاسلامی، دکتر علی رضایی شریف، دکتر وحید عباسی،
دوره 11، شماره 4 - ( دوره دوازدهم ، شماره چهارم ، زمستان 1402 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی روش تحریک الکتریکی مغز با جریان مستقیم و پروتکل توانبخشی شناختی کوتاه­مدت بر علائم توهم و هذیان در سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف بود. روش پژوهش، آزمایشی گسترش یافته با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود که با استفاده از روش پیش­آزمون و پس­آزمون انجام شد. جامعه آماری کلیه سالمندان بالای 65 سال مبتلا به آلزایمر خفیف  را شامل می­شد که در سال 1401 به پزشک مغز و اعصاب مراجعه کرده­ بودند که از بین این افراد، 60 نفر به صورت نمونه­گیری در دسترس انتخاب و سپس به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. سپس متغیرهای مستقل مداخله تحریک الکتریکی مغز با جریان مستقیم (tDCS) به مدت 10 جلسه 20 دقیقه­ای به صورت هفته­ای یک بار روی یک گروه آزمایش و برنامه توانبخشی شناختی کوتاه مدت به تعداد 9 جلسه­ (هر جلسه 90 دقیقه) که به روش اسنادی و بر اساس رویکرد جایگزینی کارکرد سالم لوریا (1963) طراحی و پس از تائید روایی محتوا توسط متخصصین، به صورت هفته­ای یک بار روی گروه آزمایش دوم اعمال شد و بر روی گروه سوم هیچ مداخله­ای انجام نشد. بعد از خاتمه مداخله، پس­آزمون با فاصله یک هفته بر روی گروه­های آزمایش و گروه کنترل اجرا شد. بعد از یک ماه مجدد گروه­های مورد مطالعه مورد پیگیری قرار گرفتند. جهت جمع­آوری اطلاعات از پرسشنامه نوروپسیکولوژیک (NPI) استفاده شد. نتایج نشان داد که هر دو روش موجب بهبود علائم توهم در سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف می­شود و تفاوت معناداری بین اثربخشی این دو روش وجود ندارد. در حالی که بر روی متغیر هذیان تأثیر معناداری نداشتند. از این رو می­توان نتیجه گرفت که از هر دو روش می­توان در جهت بهبود توهم در سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف بهره جست.
 
وحیده سیدمحسنی، دکتر هادی کرامتی، دکتر محمدحسین عبداللهی، دکتر حمیدرضا حسن_آبادی،
دوره 12، شماره 1 - ( دوره دوازدهم، شماره اول ، بهار 1403 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر مقایسه اثر دو روش آموزشی مونته‌سوری و مبتنی بر ربات بر کارکردهای اجرایی دانش‌آموزان است. تحقیق از نوع شبه‌آزمایشی با دو گروه آزمایشی همراه با پس‌آزمون و پیگیری است. در کل تعداد 34 دانش‌آموز دختر پایه دوم دبستان به‌صورت در دسترس از مدارسی که در آن کلاس‌های مونته‌سوری دایر بود انتخاب شدند. این دانش‌آموزان هیچ‌گونه مشکلات جسمی و ذهنی نداشتند و دارای اختلال یادگیری نیز نبودند. هر گروه آزمایشی یکی از روش‌های آموزشی را در 12 جلسه 90 - 75 دقیقه­ای دریافت کردند. سپس پس‌آزمون و پیگیری با ابزارهای ویسکانسین برای ارزیابی انعطاف‌پذیری شناختی، استروپ برای ارزیابی بازداری پاسخ و کورنولدی برای ارزیابی حافظه کاری انجام شد. برای تحلیل داده­ها از روش تحلیل واریانس آمیخته چندمتغیره استفاده شد. نتایج پژوهش، تفاوت معنادار این دو روش آموزشی را در ارتقای کارکردهای اجرایی دانش‌آموزان نشان داد (001/0> p). همچنین خرده مقیاس‌های کارکردهای اجرایی (طبق تعریف میاک،2000) نیز تفاوت‌های معناداری را نشان دادند که در نتیجه تأییدی بر مؤثربودن روش آموزشی مونته‌سوری بر ارتقای انعطاف‌پذیری شناختی و بازداری پاسخ بود؛ هرچند در مورد حافظه کاری، معلوم شد که روش­ آموزشی مبتنی بر ربات نقش مهم‌تری داشته است. به دلیل ماهیت روش آموزش مونته­سوری که بر اساس ابزارها و فعالیت­های کاملاً هدفمند شکل گرفته است نتایج فوق قابل‌قبول است؛ همچنین به دلیل توالی برنامه­نویسی­ها در ربات­های آموزشی و نیاز به استفاده از اطلاعات و توجه به مراحل پیشین کدگذاری، مؤثربودن آموزش مبتنی بر ربات نیز قابل‌پذیرش است.
دکتر سجاد رضائی، خانم سیده الهه حسینی، دکتر عذرا زبردست،
دوره 12، شماره 2 - ( دوره دوازدهم، شماره دوم ، تابستان 1403 )
چکیده

یکی از ناهنجاری‌های عصبی-رشدی شایع در کودکان، اختلال کاستی‌توجه و بیش‌فعالی (ADHD) است. درکنار اثرگذاری بالای دارودرمانی، امروزه درمان‌های غیردارویی مانند درمان‌های شناختی، به‌ویژه توانبخشی‌های شناختی رایانه‌محور، بسیار موردتوجه هستند. پژوهش حاضر، باهدف تعیین کاربردپذیری و اثربخشی نرم‌افزار Captain's Log بر بهبود تغییرکوری و گزینش‌پاسخ کودکان دچار ADHDانجام شد. طرح از نوع نیمه‌آزمایشی با پیش‌آزمون و پس‌آزمون تک‌گروهی‌ بود. پیش‌آزمون و پس‌آزمون از طریق آزمون‌های کشف‌تغییر و اثر سایمون درمحیط نرم‌افزار CogLab به‌ترتیب برای اندازه‌گیری سطوح تغییرکوری و گزینش‌پاسخ اجرا شد. 6 نفر از پسران شهرستان بابل که در بازۀ سنی 7تا 12 سال بودند، از طریق نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شدند و10 جلسۀ 40تا 45 دقیقه‌ای مداخلۀ شناختی رایانه‌محور به‌صورت دو بار درهفته دریافت کردند. نتایج آزمون ویلکاکسون بهبود معنی‌دار را در نمرۀ پاسخدهیِ درست درحالت تغییرکوری باوقفه نشان داد؛ علاوه‌برآن زمان پاسخدهی به این آزمون نیز به‌طورمعنی‌داری کاهش یافت؛ اما نمرۀ پاسخدهی درست، درحالت بدون وقفه، بهبودی معنی‌داری نشان نداد ؛ همین‌طور زمان لازم برای این آزمون نیز کاهش معنی‌داری نداشت. توانایی گزینش‌پاسخ درحالت تطابق‌ مکانی کاهش‌ معنی‌دار درسرعت داشت؛ اما درحالت عدم‌تطابق مکانی بهبود معنی‌داری مشاهده نشد. نتایج آشکار ساخت که از طریق بازتوانی شناختی رایانه‌ای، با تکیه بر انعطاف‌پذیری مغز و با توجه به تکرار فعالیت‌های شناختی که منجر به افزایش مهارت‌های شناختی می‌شود، می‌توان تغییر کوری را بهبود بخشید. این مداخلات توانست تاحدی رفتار مطلوب مکث‌کردن در گزینش پاسخ‌ها را برای کودکان با ADHD افزایش دهد.
 
فاطمه یعقوبی سیاهگورابی، سجاد رضائی، عذرا زبردست،
دوره 12، شماره 3 - ( دوره دوازدهم، شماره سوم ، پاییز 1403 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف بررسی صحت، سوگیری و شدت بازشناسی هیجان چهره ­ای مرتبط با جنسیت در دختران نوجوان بهنجار انجام شد. روش پژوهش، مقطعی-تحلیلی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر، دختران نوجوان مقطع متوسطه دوم شهرستان لاهیجان در سال تحصیلی 1403-1402 و حجم نمونه 243 نفر بود که با استفاده از روش نمونه­گیری دردسترس و براساس ملاک­های ورود و خروج از میان دانش­آموزان مدارس دولتی انتخاب شدند. ابزار پژوهش، آزمون بازشناسی/ادراک هیجانِ طراحی شده با استفاده از مجموعۀ حالت­های چهره نیم­استیم (2009) بود. داده­ها با استفاده از آزمون­های آماری t استیودنت همبسته، مجذور خی پیرسون و نیکویی برازش مجذور خی تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که دختران نوجوان صحت و دقت بیشتری در بازشناسی هیجان­های چهره­ای زنان داشتند و خطای بیشتری هنگام بازشناسی هیجان­های مردان از خود نشان دادند. علاوه بر این، شادی و انزجار در مردان و غم، ترس و خشم در زنان صحیح­تر (با میزان خطای کمتر) بازشناسی شدند. همچنین دختران نوجوان هنگام بازشناسی هیجان­های چهره­ای زنان و مردان، از خود سوگیری نشان دادند. این سوگیری به‌صورت انتخابِ بیشترِ انزجار در چهره­های مردان و انتخابِ بیشترِ تعجب و ترس در چهره­های زنان مربوط بود. درنهایت، دختران نوجوان هیجان­های چهره­ای زنان را با شدت بیشتری نسبت به هیجان­های چهره­ای مردان ادراک می­کردند. علاوه بر این، دختران نوجوان، شادی، غم و انزجار را در مردان، و ترس و خشم را در زنان شدیدتر ادراک می­کردند. بنابراین جنسیت ابرازگران هیجان، بر ادراک و بازشناسی هیجان چهره­ای در دختران نوجوان اثرگذار است.
 
دکتر حجت الله محمدزاده، دکتر علیرضا آقایوسفی، عماد یوسفی،
دوره 12، شماره 3 - ( دوره دوازدهم، شماره سوم ، پاییز 1403 )
چکیده

این پژوهش به بررسی پیش‌بینی گرایش به اعتیاد بر اساس تمایزیافتگی خویشتن، خودمیانبینی و سبک‌های مقابله‌ای پرداخته است. هدف اصلی این مطالعه، شناسایی عوامل روان‌شناختی مؤثر بر گرایش به اعتیاد و تحلیل روابط میان این متغیرها است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه پیام‌نور قم در سال ۱۴۰۰ بود. نمونه پژوهش با استفاده از روش نمونه‌گیری تصادفی ساده انتخاب شد و در مجموع ۲۸۵ دانشجو از دانشکده‌های مختلف این دانشگاه در مطالعه شرکت کردند. داده‌ها با استفاده از پرسشنامه‌های استاندارد شامل مقیاس گرایش به اعتیاد، تمایزیافتگی خویشتن، خودمیانبینی و سبک‌های مقابله‌ای جمع‌آوری و با روش‌های آماری همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه تحلیل شدند.نتایج نشان داد که تمایزیافتگی خویشتن، خودمیانبینی و سبک‌های مقابله‌ای به‌طور معناداری گرایش به اعتیاد را پیش‌بینی می‌کنند. در میان این متغیرها، سبک‌های مقابله‌ای با ضریب پیش‌بینی ۰.۵۰ بیشترین تأثیر را داشتند، در حالی که تمایزیافتگی خویشتن (۰.۴۵) و خودمیانبینی (۰.۳۲) در رتبه‌های بعدی قرار گرفتند. یافته‌ها نشان داد افرادی که تمایزیافتگی خویشتن پایین‌تر و سبک‌های مقابله‌ای ناکارآمدتری دارند، بیشتر در معرض گرایش به اعتیاد هستند.این پژوهش با تأکید بر نقش عوامل روان‌شناختی، کاربردهای مهمی در طراحی مداخلات پیشگیرانه و درمانی مرتبط با اعتیاد دارد. نتایج می‌تواند به‌عنوان پایه‌ای علمی برای ارتقاء سلامت روانی و کاهش رفتارهای پرخطر مورد استفاده قرار گیرد.

مائده تیموری، محمدرضا شعیری، حجت الله فراهانی،
دوره 12، شماره 3 - ( دوره دوازدهم، شماره سوم ، پاییز 1403 )
چکیده

مشکلات شناختی-هیجانی درونی‌سازی و برونی‌سازی از مهم‌ترین چالش‌های روان‌شناختی دوران کودکی محسوب می‌شوند که می‌توانند بر سلامت روانی و اجتماعی کودک در آینده تأثیرگذار باشند. افسردگی مادر به‌عنوان یکی از عوامل کلیدی در شکل‌گیری این مشکلات مطرح شده است، اما مکانیسم‌های زیربنایی این ارتباط به‌طور کامل شناخته نشده‌اند. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه‌ای فرزندپروری ذهن‌آگاه در ارتباط بین افسردگی مادر و مشکلات شناختی-هیجانی درونی‌سازی و برونی‌سازی کودک انجام شد. مطالعه حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، همبستگی از نوع مدل‌یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه مادران دارای کودک دبستانی در شهر تهران در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳ بود که از میان آن‌ها ۳۸۵ نفر به روش نمونه‌گیری خوشه‌ای مرحله‌ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی، اضطراب و استرس(DASS-21) (آنتونی وهمکاران،1998) ، پرسشنامه ی فرزندپروری ذهن آگاهانه (MIPQ) (مک کافری،ریتمن وبلک،2015) و سیاهه رفتاری کودک (CBCL) (آخنباخ و رسکورلا،2001) بود که توسط مادران تکمیل شد. داده‌های به‌دست‌آمده با استفاده از نرم‌افزارهای SPSS23 و لیزرل 8 مورد تحلیل قرار گرفت.نتایج مدل‌یابی معادلات ساختاری نشان داد که مدل پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است. یافته‌ها نشان داد که افسردگی مادر با مشکلات شناختی-هیجانی درونی‌سازی و برونی‌سازی کودک ارتباط مثبت و معناداری دارد. همچنین، مشخص شد که مؤلفه "بودن در زمان حال با کودک" (یکی از ابعاد فرزندپروری ذهن‌آگاه) نقش واسطه‌ای معناداری در این رابطه دارد. به‌گونه‌ای که افسردگی مادر از طریق کاهش حضور ذهن او در تعامل با کودک، موجب افزایش مشکلات شناختی-هیجانی در کودک می‌شود.نتایج این پژوهش بر اهمیت آموزش مهارت‌های ذهن‌آگاهی به والدین، به‌ویژه مهارت "بودن در زمان حال با کودک"، به‌عنوان عاملی مؤثر در کاهش تأثیرات منفی افسردگی مادر بر مشکلات شناختی-هیجانی کودک تأکید دارد. بر این اساس، پیشنهاد می‌شود که برنامه‌های مداخله‌ای در حوزه سلامت روان کودک و خانواده، توجه ویژه‌ای به تقویت فرزندپروری ذهن‌آگاه در والدین داشته باشند.
 

راضیه خرم آبادی، مریم افرازه، مهدی کروندی رنانی، رضا نیکنام،
دوره 12، شماره 4 - ( دوره دوازدهم، شماره چهارم ، زمستان 1403 )
چکیده

در عصر اطلاعات، انباشت بی‌رویه داده‌های دیجیتال به یک چالش جدی تبدیل شده است. این پژوهش با هدف بررسی عوامل روان‌شناختی مؤثر بر احتکار دیجیتالی، به ویژه در میان دانشجویان، انجام شد. با استفاده از مدل‌یابی معادلات ساختاری بر روی داده‌های 413 دانشجو از دانشگاه‌های خلیج فارس و علامه طباطبایی، رابطه بین شناختارهای احتکاری، دشواری تنظیم هیجان و احتکار دیجیتالی مورد بررسی قرار گرفت. نمونه‌گیری به روش در دسترس بود و برای جمع‌آوری داده‌ها از پرسشنامه‌های احتکار دیجیتالی (نیو و همکاران، 2019)، شناختارهای احتکاری (استکتی و همکاران، 2003) و مقیاس دشواری تنظیم هیجان (گرتز و روئمر، 2004) استفاده شد. نتایج نشان داد که شناختارهای احتکاری نقش محوری در پیش‌بینی احتکار دیجیتالی ایفا می‌کنند ( ). دانشجویانی که باورهای نادرستی در مورد ارزش اطلاعات دیجیتال داشته و دشواری در دورانداختن آن‌ها را تجربه می‌کردند، تمایل بیشتری به انباشت بی‌رویه داده‌ها داشتند. همچنین، تعامل پیچیده‌ای بین شناختارهای احتکاری و دشواری تنظیم هیجان مشاهده شد. هرچند دشواری تنظیم هیجان به تنهایی تأثیر مستقیمی بر احتکار دیجیتالی نداشت ( )، اما در تعامل با شناختارهای احتکاری، نقش تعدیل‌کننده‌ داشت ( )؛ یعنی با افزایش دشواری تنظیم هیجان، تأثیر شناختارهای احتکاری بر احتکار دیجیتالی افزایش می‌یافت به‌طوری‌که افرادی که هم‌زمان دارای شناختارهای احتکاری قوی و مشکلات در تنظیم هیجانات خود بودند، بیشتر مستعد احتکار دیجیتال بودند. این پژوهش نشان می‌دهد که برای مقابله با مشکل رو به رشد احتکار دیجیتالی، باید به طور همزمان بر تغییر باورهای ناکارآمد و بهبود مهارت‌های تنظیم هیجان تمرکز کنیم. نتایج این مطالعه به درک عمیق‌تری از مکانیسم‌های روان‌شناختی زیربنایی احتکار دیجیتالی کمک کرده و می‌تواند در طراحی مداخلات درمانی موثر برای این اختلال مفید واقع شود.



 
لیلا فاتحی خشکناب، دکتر مجید محمودعلیلو، دکتر علی اصغرزاده، دکتر امیر پناه علی، دکتر اکبر رضایی،
دوره 12، شماره 4 - ( دوره دوازدهم، شماره چهارم ، زمستان 1403 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف مقایسه بازشناسی و اطمینان به حافظه در افراد مبتلا به اختلال وسواسی اجباری (شستشو کننده و وارسی کننده) و اختلال اضطراب فراگیر، با رویکردی تجربی و پس‌رویدادی انجام شد. نمونه پژوهش شامل ۴۵ نفر از بیماران مراجعه‌کننده به کلینیک بیمارستان رازی تبریز در سال ۱۴۰۲ بود که به سه گروه ۱۵ نفره تقسیم شدند: افراد مبتلا به وسواس اجباری نوع شستشو، وسواس اجباری نوع وارسی، و اختلال اضطراب فراگیر. افراد مورد بررسی از هر دو جنس، در رده سنی ۲۰ تا ۴۵ سال و دارای تحصیلات بالاتر از دیپلم بودند. در این پژوهش، حافظه آزمودنی‌ها به کمک دو فهرست واژه شامل فهرست بازشناسی و فهرست یادآوری با بهره‌گیری از نرم‌افزار رایانه‌ای مورد سنجش قرار گرفت. داده‌ها با استفاده از تحلیل چندمتغیره بررسی شدند. یافته‌ها نشان داد که بین گروه‌های پژوهشی از نظر بازشناسی و اطمینان به حافظه تفاوت معناداری وجود دارد (p < 0.05)؛ به‌طوری که گروه وارسی‌کننده عملکرد ضعیف‌تری از نظر بازشناسی و اطمینان به حافظه، نسبت به دو گروه دیگر از خود نشان داد. نتایج این پژوهش بیانگر تأثیر تفاوت‌های اختلالات هیجانی بر جنبه‌های حافظه و اطمینان شناختی است و بر اهمیت مداخلات هدفمند شناختی و روان‌درمانی برای بهبود عملکرد حافظه در بیماران وسواس و اضطراب تأکید دارد.
 

مهدیار مخلص پور اصفهانی، علیرضا مرادی، مهرداد دادگستر، نوشین پورباقی، مصطفی خانزادی،
دوره 13، شماره 1 - ( دوره سیزدهم ، شماره اول ، بهار 1404 )
چکیده

هدف این پژوهش سنجش سطح رشد اخلاقی مهندسان عمران با استفاده از داستان‌های دوراهی اخلاقی کلبرگ و ثبت هم‌زمان داده‌های مغزی بود. 30 مهندس مرد راست‌دست با حداقل سه سال سابقه اجرایی در مطالعه شرکت کردند و فعالیت همودینامیک مغز آن‌ها با طیف‌سنجی فروسرخ نزدیک (NIRS) در نواحی قشر پیش‌پیشانی شکمی-میانی (VMPFC)، شکمی-جانبی (VLPFC) و پشتی-جانبی (DLPFC) در سه مرحله خواندن داستان، پاسخ به پرسش‌ها و اولویت‌بندی بررسی شد. داده‌ها با آزمون من‌ویتنی تحلیل شدند و نتایج نشان داد میزان HbO2 در DLPFC راست و VLPFC چپ هنگام خواندن داستان‌ها در مهندسان با قضاوت اخلاقی بالاتر به‌طور معناداری بیشتر بود (0.047 =p و 0.026 =p ). در مرحله اولویت‌بندی، میزان Hb در VLPFC راست در گروه با نمره اخلاقی پایین‌تر به‌طور معناداری افزایش یافت (0.015 = p). این یافته‌ها نقش کلیدی نواحی پیش‌پیشانی در پردازش قضاوت‌های اخلاقی را تأیید کرده و با مطالعات پیشین همسو است. هرچند NIRS مزایای متعددی دارد، محدودیت آن در عمق اندازه‌گیری فعالیت مغزی وجود دارد. پژوهش حاضر با ارائه شواهد زیستی همسو با پرسشنامه‌های دوراهی اخلاقی، گامی نوین در پیش‌بینی سطح اخلاقی مهندسان برداشته و امکان استفاده از داده‌های مغزی برای پیش‌بینی رشد اخلاقی با هوش مصنوعی را فراهم می‌کند. پیشنهاد می‌شود در مطالعات آینده مهندسان زن، افراد چپ‌دست و نواحی مغزی گسترده‌تر مورد بررسی قرار گیرند.

فرشته رضا، دکتر جوانشیر اسدی، دکتر ارسطو میرانی، دکتر افسانه خواجوند خوشلی،
دوره 13، شماره 1 - ( دوره سیزدهم ، شماره اول ، بهار 1404 )
چکیده

هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر درمان شناختی-رفتاری بر کاهش کمال‌گرایی و همجوشی فکر و عمل در زنان مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی با پیگیری دو ماهه بود. روش پژوهش نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمونپس‌آزمونپیگیری و گروه کنترل بود. از میان زنان مراجعه‌کننده به کلینیک سروهانا در منطقه پاسداران تهران، ۳۰ نفر به‌صورت هدفمند انتخاب و به‌طور تصادفی در دو گروه ۱۵ نفری (درمان شناختیرفتاری و کنترل) جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه کمال‌گرایی اهواز، مقیاس همجوشی فکر و عمل (TAFS)، پرسشنامه اضطراب آشکار و پنهان اشپیل‌برگر و چک‌لیست مادزلی بود. مداخله درمان شناختیرفتاری طی ۸ جلسه گروهی هفتگی ۹۰ دقیقه‌ای اجرا شد. پس‌آزمون بلافاصله و پیگیری دو ماه پس از پایان جلسات انجام گرفت. داده‌ها با تحلیل کوواریانس چندمتغیره و تک‌متغیره تحلیل شدند. یافته‌ها نشان داد درمان شناختیرفتاری در پس‌آزمون و پیگیری دو ماهه، کمال‌گرایی، همجوشی فکر و عمل (ابعاد اخلاقی، احتمال برای خود و دیگران) و اضطراب را به‌طور معناداری کاهش دا و این اثرات تا مرحله پیگیری پایدار ماند. پژوهش حاضر نشان داد درمان شناختیرفتاری به‌عنوان یک مداخله مؤثر و پایدار در کاهش متغیرهای شناختی آسیب‌زا در زنان مبتلا به اختلال وسواس فکریعملی قابل استفاده است.

پریسا پاکاری، زهرا کاووسیان، فائزه رضایی، زینب حسنی اصل، پریسا حسین زاده یزدی،
دوره 13، شماره 1 - ( دوره سیزدهم ، شماره اول ، بهار 1404 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی پروتکل ترکیبی آموزش شناختی تطبیقی و خانواده‌درمانی ساختاری-سیستمی بر کاهش علائم افسردگی و بهبود انعطاف‌پذیری شناختی و کنترل بازداری انجام شد. در یک کارآزمایی نیمه‌تجربی با طرح پیش‌آزمون-پس‌آزمون-پیگیری دو ماهه و گروه کنترل، ۳۲ نفر (۱۶ نفر در هر گروه) از مراجعان سه کلینیک معتبر خانواده‌درمانی تهران که تشخیص افسردگی خفیف تا متوسط داشتند، به‌صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. گروه آزمایش علاوه بر دریافت ۱۲ جلسه خانواده‌درمانی ساختاری-سیستمی، ۱۲ جلسه آموزش شناختی تطبیقی (با تمرکز بر تمرین‌های تعویض تکلیف، تغییر مجموعه، مهار تکانه و استروپ) دریافت کرد؛ گروه کنترل تنها خانواده‌درمانی استاندارد را دریافت نمود. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم، مقیاس انعطاف‌پذیری شناختی دنیس و وندروال و آزمون استروپ رنگی-کلمه (نسخه کامپیوتری) بود. تحلیل واریانس با اندازه‌گیری مکرر و آزمون‌های چندمتغیره نشان داد که مداخله ترکیبی منجر به کاهش بسیار معنادار علائم افسردگی و بهبود قوی انعطاف‌پذیری شناختی و کنترل بازداری در پس‌آزمون و پیگیری دو ماهه گردید ؛ اندازه اثرهای به‌دست‌آمده بسیار بزرگ بود (η² از 0/586٫ تا 0/923) و بهبود کنترل بازداری تا پیگیری کاملاً پایدار ماند. افزودن آموزش شناختی تطبیقی به خانواده‌درمانی ساختاری-سیستمی یک پروتکل ترکیبی نسل سوم، بسیار مؤثر و بالینی معنادار برای درمان افسردگی خفیف تا متوسط است که نه تنها علائم عاطفی را کاهش می‌دهد، بلکه نقایص شناختی پایدار را به‌طور مستقیم اصلاح کرده و پتانسیل پیشگیری از عود را افزایش می‌دهد. این رویکرد به‌ویژه در فرهنگ‌های جمع‌گرا و درمان‌های سیستمی پیشنهاد می‌شود.


دکتر پیمان حاتمیان، دکتر علی کاظمی رضایی،
دوره 13، شماره 2 - ( دوره سیزدهم ، شماره دوم ، تابستان 1404 1404 )
چکیده

مطالعه حاضر با هدف اثربخشی درمان فراشناختی بر افکار تکرار شونده منفی و حساسیت اضطرابی در دانشجویان انجام شد. مطالعه حاضر از نوع نیمه‌¬آزمایشی با پیش‌آزمون - پس‌آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانشجویان پسر دانشگاه رازی کرمانشاه بود که 30 نفر از آن‌ها با روش نمونه‌گیری هدفمند و با استفاده از معیارهای ورود انتخاب و در دو گروه‌ آزمایش و کنترل ( 15 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل) گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل پرسش‌نامه‌ افکار تکرار شونده مک آوی و همکاران (۲۰۱۴) و مقیاس حساسیت اضطرابی تیلور و کاکس (1998)‌ بود. گروه آزمایش در 8 جلسه ۶۰ دقیقه ای مداخله را دریافت کردند و گروه کنترل چنین آموزشی را دریافت نکرد. در نهایت داده‌ها با روش تحلیل کواریانس چند متغیره و با استفاده از نرم‌افزار SPSS  نسخه 24 مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج تحلیل کواریانس نشان دهنده تفاوت معنادار بین گروهای کنترل و آزمایش در مرحله پس¬آزمون وجود داشت (001/0p.). بنابراین می¬توان گفت که درمان فراشناختی بر افکار تکرار شونده منفی و حساسیت اضطرابی دانشجویان اثربخش بوده است. بر اساس یافته¬های به دست آمده می¬توان نتیجه گیری کرد که آموزش درمان فراشناختی می¬تواند در کاهش علائم مرتبط با افکار تکرار شونده منفی و اضطرابی موثر باشد. بنابراین پیشنهاد می¬شود که از مداخلات فراشناختی جهت کاهش علائم نامبرده استفاده نمود.

مجتبی احمدی، دکتر غلامرضا چلبیانلو، دکتر رضا عبدی،
دوره 13، شماره 2 - ( دوره سیزدهم ، شماره دوم ، تابستان 1404 1404 )
چکیده

پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان پروتکل یکپارچه (UP) و تحریک فراجمجمه‌ای با جریان مستقیم (tDCS) بر حافظه کاری و توجه پیوسته بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر (GAD) انجام شد. طرح پژوهش یک مطالعه نیمه آزمایشی (با طرح پیش‌آزمون و پس‌آزمون با دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل) بود. جامعه آماری شامل بیماران با تشخیص GAD مراجعه‌کننده به درمانگاه‌ها و مراکز تخصصی اعصاب و روان شهر تهران در نیمه اول سال ۱۴۰۳ بودند. با در نظر گرفتن معیارهای ورود و خروج، نمونه‌ای به تعداد ۴۵ نفر (۳۱ نفر خانم و ۱۴ نفر آقا) به روش نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شدند و به‌طور مساوی (هر گروه ۱۵ نفر) در گروه مداخله پروتکل یکپارچه، مداخله ترکیبی پروتکل یکپارچه و تحریک فراجمجمه‌ای و لیست انتظار قرار گرفتند. همچنین از مصاحبه بالینی ساختاریافته (SCID-V)، مقیاس ۷ آیتمی اختلال اضطراب فراگیر (GAD-7)، آزمون بلوک‌های کرسی (برای ارزیابی حافظه فعال) و آزمون ساعت (برای ارزیابی توجه پیوسته) استفاده شد. محاسبات آماری با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-26 و تحلیل کوواریانس (ANCOVA) انجام گرفته است. یافته‌های پژوهش نشان می‌دهند که استفاده از پروتکل UP به‌طور جداگانه و به‌صورت ترکیبی با tDCS، به‌طور معناداری حافظه فعال و توجه پیوسته را بهبود داده است (05/0>P). علاوه بر این، این مطالعه نشان می‌دهد که هر دو مداخله UPو مداخله ترکیبی (UP+tDCS) رویکردهای مؤثری برای بهبود حافظه فعال و توجه پیوسته در بیماران GAD هستند و ممکن است به‌عنوان یک استراتژی جدید برای مدیریت این اختلال و بهبود عملکردهای اجرایی عمل کنند.


صفحه 3 از 4     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه روانشناسی شناختی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | فصلنامه روانشناسی شناختی

Designed & Developed by : Yektaweb