30 نتیجه برای شی
مرضیه صمیمی فر، سحر بهرامی خورشید، صغری اکبری چرمهینی، مریم اسماعیلی نسب، الهام فیاض،
دوره 8، شماره 3 - ( دوره هشت، شماره سه، پاییز 1399 )
چکیده
نتایج پژوهشهای اخیر حاکی از تأثیر دوزبانگی بر بسیاری از فرایندهای شناختی و هیجانی میباشد. هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی نقش دوزبانگی در پردازش هیجان خشم در زبانهای اول و دوم دوزبانههای ترکی- فارسی میباشد. به منظور دستیابی به هدف پژوهش، تعداد 18 نفر دوزبانۀ متوالی ترکی- فارسی (با میانگین سنی 26 سال) از دانشجویان دانشگاههای تهران به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شده و در این پژوهش که یک پژوهش شبه تجربی است شرکت کردند. شرکتکنندگان علاوه بر پرسشنامههای تاریخچۀ زبانی، سلامت عمومی، و خلق مثبت و منفی، به آزمون کامپیوتری طراحیشده جهت القاء هیجان خشم و سپس انتخاب معناداری واژههای ترکی و فارسی و ناواژه پاسخ دادند. نتایج تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر نشان داد که در موقعیت القاء خشم در مقایسه با موقعیت عادی، افراد به طور معناداری زمان بیشتری را صرف پاسخ به معنادار بودن یا نبودن واژهها کردند. همچنین در گزینش واژههای ترکی در مقایسه با فارسی نیز به طور معناداری کندتر عمل کردند. به علاوه، در ارتباط با مقایسۀ هر دو زبان به صورت مجزا در هر دو موقعیت، نتایج مقایسۀ زوجی حاکی از این بود که زمان واکنش افراد به واژههای ترکی در موقعیت القاء خشم به طور معناداری طولانیتر بود. در نتیجه، میتوان گفت که افراد دو زبانۀ ترکی- فارسی در موقعیت هیجانی و مشخصاً هیجان خشم، درگیری بیشتری با زبان اول دارند و زبان ترکی بار هیجانی و تداعیهای احساسی بیشتر و عمیقتری برای آنها داشته، و درگیری احساسی آنها در زبان مادریشان بیش از زبان دومشان است.
عین اله خجیر، رسول کردنوقابی، خسرو رشید، ابوالقاسم یعقوبی،
دوره 8، شماره 3 - ( دوره هشت، شماره سه، پاییز 1399 )
چکیده
پژوهشهای متعددی به بررسی تفکر آرزومندانه یا سوگیری تمایل در کودکان و بزرگسالان پرداختهاند اما پژوهشی در مورد تحول تفکر آرزومندانه در سنین کودکی و نوجوانی انجام نشده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی تحول تفکر آرزومندانه در کودکان و نوجوانان سنین 7 تا 14 سال ایرانی است. پژوهش حاضر از نوع مطالعات تحولی با روش مقطعی بود. جامعه آماری، کلیه دانش آموزان سنین 7 تا 14 سال مدارس عادی دولتی شهر آمل در سال تحصیلی 99-98 بود. حجم نمونه شامل 240 نفر در 4 گروه سنی(هر گروه شامل 30 دختر و 30 پسر) که با روش نمونهگیری در دسترس، انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده، آزمون کارت علامتدار بود که به صورت نرمافزار تحت وب، طراحی شده بود. دادهها با روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، تحلیل شدند. نتایج این پژوهش نشان دادند که تفکر آرزومندانه در کودکان و نوجوانان ایرانی نه تنها با افزایش سن کاهش نمییابد بلکه افراد 14-11 سال در پیشبینی رویدادهای ناخوشایند، سوگیری شدیدتری نسبت به کودکان 10-7 نشان میدهند. با توجه به تأثیری که تفکر آرزومندانه در فرایند تصمیمگیری بویژه در پیشبینی رویدادهای منفی و به دنبال آن در بروز رفتارهای پرخطر دارد پژوهش بیشتر برای یافتن راهکارهایی برای آگاهیبخشی و متعادلسازی تفکر آرزومندانه، ضروری است.
شیرین رضوانی، علی اکبر شریفی، حسین زارع،
دوره 9، شماره 2 - ( دوره نهم، شماره دوم، تابستان 1400 )
چکیده
هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی اثربخشی توانبخشی شناختی بر بهبود حافظه کاری نوجوانان با آسیب مغزی بود. روش این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیشآزمون _پسآزمون با گروه کنترل و پیگیری بود. جهت اجرای این پژوهش 20 نفر از نوجوانان 18-9 سال دچار آسیب مغزی تروماتیک مراجعهکننده به مراکز درمانی در شهرک صدف شهریار (کلینیک پارندمهر) بهصورت در دسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه 10 نفره آزمایش و کنترل جایگزین شدند. برای اندازهگیری حافظه کاری از خرده آزمون فراخنای ارقام مقیاس وکسلر4 (سنجش شنیداری حافظه کاری) و آزمون بنتون (سنجش دیداری- فضایی حافظه کاری) استفاده گردید. گروه آزمایش تحت مداخله توانبخشی شناختی(12 جلسه 45 دقیقهای) قرار گرفتند. جهت تحلیل دادهها از روش آماری تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر استفاده شد. یافتهها نشان داد که بین دو گروه آزمایش و کنترل در پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری عملکرد حافظهی کاری تفاوت معنادار وجود دارد. نتایج تفاوت معناداری بین میانگین نمرات حافظه کاری (سنجش شنیداری و سنجش دیداری- فضایی) گروه آزمایش و گروه کنترل در پسآزمون نشان داد. بهعلاوه معنادار نبودن تفاوت بین نمرههای پسآزمون و پیگیری در گروه آزمایش حاکی از ماندگاری تأثیر توانبخشی شناختی بر عملکرد حافظه کاری نوجوانان مبتلابه آسیب مغزی بود. بنابراین توانبخشی شناختی اثر معناداری بر بهبود عملکرد حافظه کاری بیماران مبتلابه آسیب مغزی دارد و میتوان از آن بهعنوان روش مؤثر و مفید برای بهبود عملکرد حافظه کاری نوجوانان مبتلابه آسیب مغزی سود جست.
اسماعیل ترابی، هادی کرامتی، جواد کاوسیان، حسن رستگارپور، گودرز علی بخشی،
دوره 9، شماره 4 - ( دوره نهم، شماره چهارم، زمستان 1400 )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف اثرات روشهای بخشبندی و افزونگی بر بارشناختی و یادگیری واژگان و درک مطلب درس زبان انگلیسی در محیط یادگیری چندرسانهای انجام شد. پژوهش حاضر به لحاظ هدف تحقیق کاربردی و از نوع آزمایشی حقیقی میباشد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمام زبان آموزان 14تا16 ساله آموزشگاههای زبان شهر دامغان میباشد. موضوع محتوی آموزشی در خصوص تبیین فعالیت آتشفشانها بود که در قالب نرمافزار پاورپوینت در حداکثر 10 اسلاید (بر اساس نوع گروه) به 90 آزمودنی که بهصورت تصادفی در شش گروه (هر گروه 15نفر) بخشبندی بالا/ ارائه شنیداری، بخشبندی بالا/ ارائه دیداری، بخشبندی بالا/ افزونه، بخشبندی پایین/ ارائه شنیداری، بخشبندی پایین/ ارائه دیداری، بخشبندی پایین/ افزونه منتسب شده بودند، ارائه شد. پژوهش بهصورت کاملاً آزمایشی (یک طرح عاملی کاملاً تصادفی 2×3) بود. برای جمع آوری اطلاعات از آزمون محقق ساخته یادگیری واژگان، درک مطلب، سنجش دانش پیشین و مقیاس سنجش بار شناختی پاس (1992) استفاده گردید. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون تحلیل واریانس استفاده گردید. نتایج آزمون تحلیل واریانس نشان داد اثرمتقابل روش بخشبندی و روش افزونگی بر بار شناختی و یادگیری معنیدار بود. نتایج آزمون تعقیبی نیز نشان داد گروه بخشبندی بالا- افزونه بهطور معنیداری بارشناختی پایینتر و یادگیری واژگان و درک مطلب بالاتری را در مقایسه با سایر گروهها گزارش کردند. با توجه به نتایج بهدستآمده میتوان گفت که روشهای بخشبندی و افزونگی بر کاهش بارشناختی و ارتقاء یادگیری واژگان و درک مطلب درس زبان انگلیسی در محیط یادگیری چندرسانهای اثربخش میباشد.
آوا بهروزی، عباس بخشی پور، مجید محمود علیلو،
دوره 9، شماره 4 - ( دوره نهم، شماره چهارم، زمستان 1400 )
چکیده
اخذ تصمیمات پرخطر در نوجوانان به یک نگرانی اصلی برای بهداشت عمومی تبدیلشده است و فهم همبستههای مؤثر بر این فرایند امکان عملی کردن طرحهایی برای پیشگیری را فراهم میکند، ازاینرو مطالعهی حاضر باهدف بررسی اثر القای خلق مثبت و منفی بر تصمیمگیری پرخطر نوجوانان با تعدیلگری سیستمهای مغزی رفتاری بالا صورت گرفت. ابتدا 327 نوجوان 13-18 سال شهر اصفهان بهصورت در دسترس انتخاب و از طریق پرسشنامهی سیستمهای مغزی رفتاری BAS/BIS غربالگری شدند، از میان آنها و براساس نمرهی استاندارد دو گروه 24 نفری شامل BAS/BIS و بالا انتخاب شدند، اعضای هر گروه بهصورت تصادفی به دو زیرگروه 12 نفر تقسیم گشته و از طریق قطعه فیلمهای هیجانی نیمی در معرض خلق مثبت و نیمی در معرض خلق منفی قرار گرفتند و آزمون خطرپذیری بادکنکی BART و مقیاس عاطفهی مثبت و منفی PANAS را پیش و پس از القای خلق تکمیل کردند. نتایج تجزیهوتحلیل دادهها با روش تحلیل کوواریانس عاملی تک متغیره نشان داد که بین القای خلق مثبت و منفی بر تصمیمگیری پرخطر تفاوت معناداری وجود دارد 0/05≥P و خلق مثبت منجر به افزایش تصمیمات پرخطر میشود. همچنین یافتهها حاکی از این بود که سیستمهای مغزی رفتاری بهعنوان خصایص زیستی شخصیت، اثر القای خلق بر تصمیمگیری پرخطر را بهطور معناداری تعدیل میکنند0/05 ≥p. بدین معنا که افراد با سیستم فعالساز رفتاری بالا هنگام مواجه با خلق مثبت فزونکنشی بیشتری داشته و نسبت به افراد با سیستم بازداری رفتاری بیشتر درگیر خطر میشوند درحالیکه افراد با سیستم بازداری رفتاری به خلق منفی و نشانههای تنبیه حساسیت بیشتری نشان داده و محتاطترند.
زهرا زارع، فرهاد بلاش، بتول شیرعلیزاده،
دوره 10، شماره 2 - ( دوره دهم، شماره دوم، تابستان 1401 )
چکیده
هدف این پژوهش، بررسی تأثیر روش آموزش« سازگار با مغز» بر میزان یادگیری درس زیستشناسی در حیطههای شناختی، مهارتی و عاطفی دانشآموزان بود. روش این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با دو گروه کنترل و آزمایش بودهاست. جامعهی آماری شامل دانشآموزان دختر پایه یازدهم متوسطه منطقه 13 تهران در سال تحصیلی 99-98 است. تعداد 52 نفر از افراد جامعهی آماری به شیوهی نمونهگیری هدفمند انتخاب و به شکل تصادفی در دو گروه قرارداده شدند. ابزار اندازهگیری متغیرها آزمون محقق ساخته شناختی- مهارتی و پرسشنامهی محققساخته نگرشسنج بود. روایی ابزار محققساخته با استفاده از نظرات معلمان متخصص و پایایی آنها به شیوهی بازآزمایی تعیین شد. برای ارزیابی و تجزیه و تحلیل فرضیهها از نرم افزار آماری SPSS26 و آزمونهای آماری (تی تست، من ویتنی و شاخص کای اسکوآر) استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش به شیوهی یادگیری« سازگار با مغز» در مقایسه با روش معمول سبب افزایش نمرات دانشآموزان در حیطههای شناختی و مهارتی و در حیطهی عاطفی سبب بهبود نگرش آنان در درس زیستشناسی و در سطح آماری 5 درصد گردیده است(05/0>P). این نتایج نقش و اهمیت روش آموزش « سازگار با مغز» را در یادگیری نشان میدهد.
خانم فرشته بخشیان، دکتر کامران یزدانبخش، دکتر جهانگیر کرمی، دکتر سیدحمزه حسینی،
دوره 10، شماره 3 - ( دوره دهم، شماره سوم، پاییز 1401 )
چکیده
اختلال شخصیت مرزی اختلالی با یک الگوی فراگیر بی ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره و عواطف به همراه تکانشگری بارز است. این اختلال با نقص مدارهای فعالیت فرونتالی مشخص شده است که نقش مهمی را در بازداری و تنظیم پرخاشگری بازی می کنند. پژوهش حاضر با هدف طراحی پروتکل نوروفیدبک و بررسی اثربخشی آن بر تکانشگری، بی ثباتی هیجانی و رفتار جرح خویشتن در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی انجام شد. پژوهش نیمه آزمایشی بوده که با طرح پیش آزمون – پس آزمون و دوره پیگیری با گروه گواه اجرا شد. نمونه پژوهش شامل 30 بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بودند که با توجه به تشخیص روانپزشک و با استفاده از مصاحبه بالینی ساختارمند بر اساس DSM5 ، تشخیص اختلال شخصیت مرزی را دریافت کردند. آنها با نمونه گیری در دسترس انتخاب و به به صورت تصادفی به دو گروه تجربی (آموزش نوروفیدبک) و کنترل تقسیم شدند .گروه آزمایش تحت 30 جلسه آموزش نوروفیدبک قرار گرفتند و گروه گواه در لیست انتظار قرار گرفتند. پس از آخرین جلسه درمانی، هردو گروه مجددا ارزیابی شدند. از مقیاس اختلال شخصیت مرزی(STB، پرسشنامه تکانشگری بارات(1957)، پرسشنامه بدتنظیمی هیجانی گراتز و رومر( 2004)، مقیاس خودآسیبی(سوانسون و همکاران، 1998) برای ارزیابی استفاده شد. سه ماه بعد از اجرای پژوهش آزمودنی ها مجددا مورد پیگیری قرار گرفتند . داده ها یا تحلیل کواریانس، تحلیل کوواریانس چندمتغیر( مانکووا) و تحلیل واریانس با اندازه گیری تکراری تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که پس از کنترل اثر پیش آزمون، آموزش نوروفیدبک تاثیر معنی داری در کاهش علایم تکانشگری، بی ثباتی هیجانی و مولفه های آن و همچنین رفتار جرح خویشتن در گروه آزمایشی به نسبت گروه کنترل داشت(000/0=p). با توجه به یافته ها می توان گفت روش آموزش نوروفیدبک به عنوان یک روش موثر در کاهش تکانشگری، بی ثباتی هیجانی و رفتار جرح خویشتن قابلیت کاربرد اجرایی در مراکز درمانی را دارد.
شیلان شکری، فرناز فرشباف مانی صفت، علی خادمی،
دوره 10، شماره 4 - ( دوره دهم، شماره چهارم، زمستان 1401 )
چکیده
مشکلات شناختی و عصب روانشناختی در سیر، پیشآگاهی و درمان بیماری چاقی نقش ویژهای دارند. پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتبار سنجی برنامه توانبخشی شناختی و تأثیر آن بر کنترل شناختی و حل مسأله زنان چاق انجام شد. پژوهش حاضر در قالب یک طرح آزمایشی با پیشآزمون- پسآزمون همراه با گروه کنترل و پیگیری انجام شد. شرکتکنندگان در این مطالعه شامل 40 بیمار زن مبتلا به چاقی ساکن شهر ارومیه بودند که بهطور تصادفی در دو گروه توانبخشی شناختی (20n=) و کنترل (20n=) تخصیص یافتند. گروه آزمایش در 16 جلسه مداخله توانبخشی شناختی را دریافت و مقیاس درجهبندی رفتاری کارکردهای اجرایی- فرم بزرگسال BRIEF-A، آزمون انعطافپذیری شناختی و برج لندن در مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری برای دو گروه اجرا و یافتههای به دست آمده با استفاده از آزمون تحلیل واریانس آمیخته مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت. همچنین پس از اتمام دوره گروه کنترل نیز مداخله توانبخشی شناختی را دریافت کردند. نتایج به دست آمده نشان دهنده عملکرد بهتر گروه آزمایش در متغیرهای کنترل شناختی (بازداری، حافظه کاری و انعطافپذیری شناختی) و زیر مؤلفههای حل مسأله در مرحله پسآزمون و پیگیری نسبت به گروه کنترل بود. بدین معنا که گروه آزمایش که مداخلۀ توانبخشی شناختی را دریافت کردند، در مرحلۀ پسآزمون و پیگیری در مؤلفههای مطرح شده عملکرد بهتری نشان دادند. درمجموع از یافتههای به دست آمده میتوان چنین نتیجهگیری کرد که مداخله توانبخشی شناختی به عنوان یک گزینه درمانی کارآمد و مؤثر میتواند تأثیرات مثبت و پیامدهای شناختی- آموزشی قابلتوجهی برای بیماران مبتلا به چاقی پی داشته باشد. ازاینرو متخصصین، پژوهشگران و درمان گران این حوزه میتوانند از این مداخله بهعنوان یک گزینه مؤثر درمانی جهت ارتقاء کارکردهای شناختی و عصب روانشناختی بیماران چاق و دارای اضافهوزن و بهتبع آن بهبود شاخصهای سلامت روان و کیفیت زندگی این بیماران استفاده کنند.
مسلم دانش پایه، فریبرز درتاج، کامران شیوندی چلیچه، علی دلاور، حسن اسدزاده دهرائی،
دوره 10، شماره 4 - ( دوره دهم، شماره چهارم، زمستان 1401 )
چکیده
هوش معنوی بیانگر مجموعهای از تواناییها، ظرفیتها و منابع معنوی است که کاربست آنها در زندگی روزانه میتواند موجب افزایش انطباقپذیری فرد شود و توجه به آن در دانشجویان بهعنوان یک نقطه قوت میتواند زمینهساز آینده حرفهای موفقتر و مطلوبتر در آنها باشد. هدف پژوهش حاضر، اثربخشی آموزش خردورزی در هوش معنوی در دانشجویان بود. روش پژوهش از نوع هدف کاربردی و از نوع مطالعات شبه آزمایشی (پیشآزمون پسآزمون با گروه کنترل) بود. جامعه آماری شامل دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی تهران در سال تحصیلی 1400- 1401 بود که از بین آنها 30 نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) تقسیم شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه هوش معنوی کینگ (2008)(SISRI) و بسته آموزش خردورزی دانشپایه و همکاران (2022) بود. گروه آزمایش به مدت 10 جلسه تحت آموزش خردورزی قرار گرفتند. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تحلیل شدند. نتایج نشان داد که اثربخشی آموزش خردورزی در افزایش هوش معنوی، تفکر وجودی انتقادی، بعد آگاهی متعالی و بعد تولید معنای شخصی دانشجویان معنیدار است. ولی بر بعد بسط حالت هشیاری دانشجویان تأثیر معنیداری نداشت. درنتیجه با آموزش خرد و افزایش میزان آن در دانشجویان میتوان باعث افزایش معناداری، آگاهی متعالی در زندگی این افراد و درنتیجه افزایش هوش معنوی آنان شویم.
دانشجوی کارشناسی ارشد الهه شیروی، دکتر شکوفه متقی، دکتر افسانه مرادی،
دوره 11، شماره 1 - ( دوره یازدهم، شماره اول، بهار 1402 )
چکیده
کارکردهای اجرایی ساختارهای مهمی هستند که در کنترل و هدایت رفتار نقش مهمی ایفا میکنند. این پژوهش، با هدف بررسی نقش میانجی هوش هیجانی در رابطه نظریه ذهن و کارکردهای اجرایی (انعطافپذیری شناختی و بازداری پاسخ) انجام شد. روش پژوهش حاضر، همبستگی و از نوع مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشآموزان دختر 13 تا 18 سال شهرستان خمینی شهر در سال 1400 بود که 300 نفر از آنان به روش در دسترس برای نمونه پژوهش انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه هوش هیجانی (شات و همکاران، 1998)، آزمونهای نرم افزاری دستهبندی کارتهای ویسکانسین (گرانت و برگ، 1984)، برو- نرو (هافمن، 1984) و ذهنخوانی از طریق تصاویر چشم (بارون-کوهن و همکاران، 2001) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری در نرمافزار 24AMOS استفاده شد. یافتهها نشان داد نظریه ذهن با ضریب 233/0 بر هوش هیجانی و بر انعطافپذیری شناختی و بازداری پاسخ به ترتیب با ضرایب 133/0 و 218/0 اثر مستقیم مثبت و معنادار داشت (01/0>P)، هوش هیجانی با انعطافپذیری شناختی و بازداری پاسخ به ترتیب با ضرایب 144/0 و 337/0 اثر مستقیم مثبت و معنادار داشتند (01/0>P). اثر غیرمستقیم نظریه ذهن بر انعطاف پذیری و بازداری پاسخ با نقش میانجی هوش هیجانی به ترتیب ضرایب 033/0 و 078/0 بود. بنابراین میتوان گفت نتایج حاکی از نقش تعیینکنندهی نظریه ذهن و هوش هیجانی، در پیشبینی کارکردهای اجرایی سرد (انعطافپذیری شناختی و بازداری پاسخ) بود. نهایتاً با توجه به رابطه بین نظریه ذهن، هوش هیجانی، انعطافپذیری شناختی و بازداری پاسخ، با افزایش نظریه ذهن و هوش هیجانی میتوان به بهبود مؤلفههای کارکردهای اجرایی کمک کرد.
فروغ خلیل پور، فریبرز درتاج، حسن اسد زاده، اسماعیل سعدی پور، کامران شیوندی،
دوره 11، شماره 3 - ( دوره یازدهم، شماره سوم، پاییز 1402 )
چکیده
هدف از این پژوهش تدوین و اعتبارسنجی بسته آموزشی توانمندسازی شناختی – هیجانی و اثربخشی آن بر حافظه کاری و بازشناسی هیجانی دانشآموزان دختر پایه ششم دبستان بود. روش پژوهش از لحاظ هدف بنیادی و کاربردی و از تحقیقات، ترکیبی-اکتشافی به شمار میرود. جامعه آماری پژوهش در بخش کیفی شامل کتب و مقالات تخصصی فارسی و انگلیسی در حوزه توانمندسازی شناختی – هیجانی در 20 سال اخیر بود که با روش نمونهگیری هدفمند گروه نمونه انتخاب شدند. سپس مؤلفه های توانمندسازی شناختی – هیجانی استخراج و با روش کیفی تحلیل مضمون کدگذاری شدند. درنهایت بسته توانمندسازی شناختی – هیجانی طی دوازده جلسه تدوین شد و روایی صوری و محتوایی آن توسط متخصصان تأیید شد. روش پژوهش در بخش کمی از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون – پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر مقطع ششم ابتدایی در سال 1401-1400 در مدارس شهر تهران مشغول به تحصیل بودند. حجم نمونه شامل 30 نفر از جامعه آماری به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و در دو گروه گواه و آزمایش جای دهی شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون فراخنای عددی (وکسلر، 2003) و آزمون بازشناسی هیجان چهرهای (اکمن و فرایزن، 2003) بود. نتایج نشان داد که مداخله توانمندسازی شناختی – هیجانی بر بهبود حافظه کاری و بازشناسی هیجانی در مراحل پس آزمون و پیگیری تأثیر معنی دار داشته است.
آقای عمادالدین احراری، خانم فاطمه علی پور، آقای سیدقاسم مصلح، دکتر سیاوش شیخعلی زاده،
دوره 11، شماره 4 - ( دوره دوازدهم ، شماره چهارم ، زمستان 1402 )
چکیده
هدف از پژوهش حاضر، متمایز ساختن دانش آموزان با عملکرد تحصیلی بالا و پایین، بر اساس مؤلفههای خودتنظیمی تحصیلی و انعطافپذیری شناختی بود. این پژوهش از نوع علی- مقایسهای و جامعه آماری آن شامل کلیه دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه دوم شهرستان خواف در سال تحصیلی 2-1401 بود که بر اساس جدول کرجسی و مورگان درنهایت 371 نفر از آنها با روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. دادهها با استفاده از پرسشنامه انعطافپذیری شناختی دنیس و وندروال (2010)، پرسشنامه خودتنظیمی تحصیلی سواری و عرب زاده (1392) و معدل ترم اول سال تحصیلی 2-1401 جمع آوری شدند و با آزمون تحلیل تشخیصی مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند. یافتههای تحلیل تشخیصی، منجر به یک تابع تشخیص معنادار شد که طبق این تابع مؤلفههای ادراک کنترلپذیری، ادراک گزینه های مختلف و سازماندهی دارای بالاترین توان تمایز بود (0/01p<). نتایج تحلیل تشخیصی نشان داد که 86/2 درصد از دانشآموزان در دو گروه طبق تابع بهدستآمده بهطور صحیح مجدداً طبقهبندیشده بودند که خود نشان دهندۀ توان بالای این مؤلفهها در تمایز دانشآموزان با سطوح متفاوت عملکرد تحصیلی بود.
آرزو مجرد، دکتر اسماعیل صدری دمیرچی، دکتر علی شیخ الاسلامی، دکتر علی رضایی شریف، دکتر وحید عباسی،
دوره 11، شماره 4 - ( دوره دوازدهم ، شماره چهارم ، زمستان 1402 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی روش تحریک الکتریکی مغز با جریان مستقیم و پروتکل توانبخشی شناختی کوتاهمدت بر علائم توهم و هذیان در سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف بود. روش پژوهش، آزمایشی گسترش یافته با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود که با استفاده از روش پیشآزمون و پسآزمون انجام شد. جامعه آماری کلیه سالمندان بالای 65 سال مبتلا به آلزایمر خفیف را شامل میشد که در سال 1401 به پزشک مغز و اعصاب مراجعه کرده بودند که از بین این افراد، 60 نفر به صورت نمونهگیری در دسترس انتخاب و سپس به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. سپس متغیرهای مستقل مداخله تحریک الکتریکی مغز با جریان مستقیم (tDCS) به مدت 10 جلسه 20 دقیقهای به صورت هفتهای یک بار روی یک گروه آزمایش و برنامه توانبخشی شناختی کوتاه مدت به تعداد 9 جلسه (هر جلسه 90 دقیقه) که به روش اسنادی و بر اساس رویکرد جایگزینی کارکرد سالم لوریا (1963) طراحی و پس از تائید روایی محتوا توسط متخصصین، به صورت هفتهای یک بار روی گروه آزمایش دوم اعمال شد و بر روی گروه سوم هیچ مداخلهای انجام نشد. بعد از خاتمه مداخله، پسآزمون با فاصله یک هفته بر روی گروههای آزمایش و گروه کنترل اجرا شد. بعد از یک ماه مجدد گروههای مورد مطالعه مورد پیگیری قرار گرفتند. جهت جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه نوروپسیکولوژیک (NPI) استفاده شد. نتایج نشان داد که هر دو روش موجب بهبود علائم توهم در سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف میشود و تفاوت معناداری بین اثربخشی این دو روش وجود ندارد. در حالی که بر روی متغیر هذیان تأثیر معناداری نداشتند. از این رو میتوان نتیجه گرفت که از هر دو روش میتوان در جهت بهبود توهم در سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف بهره جست.
شیما خواجه وند، سید عبدالمجید بحرینیان، مریم نصری، فاطمه شهابی زاده،
دوره 12، شماره 1 - ( دوره دوازدهم، شماره اول ، بهار 1403 )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثریخشی درمان مبتنی بر ذهنی سازی و درمان مبتنی بر رابطه والد-کودک بر کارکردهای اجرایی و علائم اضطرابی کودکان مضطرب انجام شد. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی، همراه با پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی مادران کودکان مضطرب شرکت پالایش نفت شهر بندرعباس در سال 1402 بودند که براساس ملاک های ورود و خروج 45 نفر واجد شرایط ورود به مطالعه به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه ازمایش و یک گروه کنترل گمارده شدند. آزمودنیها با استفاده از پرسشنامه های رتبه بندی رفتاری کارکردهای اجرائی جیوآ و همکاران (2000) و مقیاس اضطراب کودکان اسپنس- فرم والدین (1998) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پگیری مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج آزمون تحلیل واریانس مختلط نشان داد که تفاوت معناداری بین گروه کنترل با درمان مبتنی بر ذهنی سازی و درمان مبتنی بر رابطه والد-کودک در کارکردهای اجرایی و علائم اضطرابی کودکان مضطرب وجود دارد و درمان مبتنی بر ذهنی سازی و رابطه والد-کودک منجر به کاهش علائم اضطرابی، و افزایش کارکردهای اجرایی در کودکان مضطرب شده است. همچنین درمان مبتنی بر رابطه والد-کودک موثرتر از درمان مبتنی بر ذهنی سازی در کاهش علائم اضطرابی است. بنابراین باتوجه به یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که از برنامه های درمانی مبتنی بر ذهنی سازی و رابطه والد-کودک می توان به عنوان مداخله ی مناسب در جهت بهبود کارکردهای اجرایی و کاهش علائم اضطرابی در کودکان مضطرب استفاده کرد.
مهدیار مخلص پور اصفهانی، علیرضا مرادی، مهرداد دادگستر، نوشین پورباقی، مصطفی خانزادی،
دوره 13، شماره 1 - ( دوره سیزدهم ، شماره اول ، بهار 1404 )
چکیده
هدف این پژوهش سنجش سطح رشد اخلاقی مهندسان عمران با استفاده از داستانهای دوراهی اخلاقی کلبرگ و ثبت همزمان دادههای مغزی بود. 30 مهندس مرد راستدست با حداقل سه سال سابقه اجرایی در مطالعه شرکت کردند و فعالیت همودینامیک مغز آنها با طیفسنجی فروسرخ نزدیک (NIRS) در نواحی قشر پیشپیشانی شکمی-میانی (VMPFC)، شکمی-جانبی (VLPFC) و پشتی-جانبی (DLPFC) در سه مرحله خواندن داستان، پاسخ به پرسشها و اولویتبندی بررسی شد. دادهها با آزمون منویتنی تحلیل شدند و نتایج نشان داد میزان HbO2 در DLPFC راست و VLPFC چپ هنگام خواندن داستانها در مهندسان با قضاوت اخلاقی بالاتر بهطور معناداری بیشتر بود (0.047 =p و 0.026 =p ). در مرحله اولویتبندی، میزان Hb در VLPFC راست در گروه با نمره اخلاقی پایینتر بهطور معناداری افزایش یافت (0.015 = p). این یافتهها نقش کلیدی نواحی پیشپیشانی در پردازش قضاوتهای اخلاقی را تأیید کرده و با مطالعات پیشین همسو است. هرچند NIRS مزایای متعددی دارد، محدودیت آن در عمق اندازهگیری فعالیت مغزی وجود دارد. پژوهش حاضر با ارائه شواهد زیستی همسو با پرسشنامههای دوراهی اخلاقی، گامی نوین در پیشبینی سطح اخلاقی مهندسان برداشته و امکان استفاده از دادههای مغزی برای پیشبینی رشد اخلاقی با هوش مصنوعی را فراهم میکند. پیشنهاد میشود در مطالعات آینده مهندسان زن، افراد چپدست و نواحی مغزی گستردهتر مورد بررسی قرار گیرند.
فرشته رضا، دکتر جوانشیر اسدی، دکتر ارسطو میرانی، دکتر افسانه خواجوند خوشلی،
دوره 13، شماره 1 - ( دوره سیزدهم ، شماره اول ، بهار 1404 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر درمان شناختی-رفتاری بر کاهش کمالگرایی و همجوشی فکر و عمل در زنان مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی با پیگیری دو ماهه بود. روش پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون–پسآزمون–پیگیری و گروه کنترل بود. از میان زنان مراجعهکننده به کلینیک سروهانا در منطقه پاسداران تهران، ۳۰ نفر بهصورت هدفمند انتخاب و بهطور تصادفی در دو گروه ۱۵ نفری (درمان شناختی–رفتاری و کنترل) جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه کمالگرایی اهواز، مقیاس همجوشی فکر و عمل (TAFS)، پرسشنامه اضطراب آشکار و پنهان اشپیلبرگر و چکلیست مادزلی بود. مداخله درمان شناختی–رفتاری طی ۸ جلسه گروهی هفتگی ۹۰ دقیقهای اجرا شد. پسآزمون بلافاصله و پیگیری دو ماه پس از پایان جلسات انجام گرفت. دادهها با تحلیل کوواریانس چندمتغیره و تکمتغیره تحلیل شدند. یافتهها نشان داد درمان شناختی–رفتاری در پسآزمون و پیگیری دو ماهه، کمالگرایی، همجوشی فکر و عمل (ابعاد اخلاقی، احتمال برای خود و دیگران) و اضطراب را بهطور معناداری کاهش دا و این اثرات تا مرحله پیگیری پایدار ماند. پژوهش حاضر نشان داد درمان شناختی–رفتاری بهعنوان یک مداخله مؤثر و پایدار در کاهش متغیرهای شناختی آسیبزا در زنان مبتلا به اختلال وسواس فکری–عملی قابل استفاده است.
دکتر نجمه حمید، خانم اسرا مرادپور، دکتر سیدعلی مرعشی،
دوره 13، شماره 2 - ( دوره سیزدهم ، شماره دوم ، تابستان 1404 1404 )
چکیده
هدف این پژوهش بررسی اثربخشی توانبخشی شناختی مبتنی بر رایانه و آموزش خوددلگرمسازی بر بهبود کارکردهای اجرایی و سرزندگی ذهنی در سالمندان است. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری شامل آزمودنیهای سالمند (افراد بالای 60 سال سن) بوده است. در این پژوهش با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس 45 نفر از سالمندان انتخاب شدند که با استفاده از پرسشنامههای سرزندگی ذهنی و توانایی شناختی و بر اساس ملاکهای ورود و خروج 30 نفر از آنها بهعنوان نمونه نهایی انتخاب شدند که بهصورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش قرار گرفتند(هرگروه 15 نفر). سالمندان گروه آزمایش به مدت 10 جلسه 90 دقیقهای آموزش خود دلگرمسازی و همچنین به مدت 10 جلسه 45 دقیقهای مداخلات توانبخشی شناختی ریهاکام دریافت کردند، اما گروه کنترل مداخلهای دریافت نکردند. نتایج تحلیل کوواریانس دادهها نشان داده است که میان گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی داری در هریک از متغیرهای وابسته وجود داشت، یعنی میانگین عملکرد کارکردهای اجرایی و سرزندگی ذهنی در گروه آزمایش نسبت به پیشآزمون و گروه کنترل، به طور معنیداری افزایش یافته است و این نتایج بهطور معنیداری در دوره پیگیری تداوم یافته است. به طور کلی، مداخله توانبخشی شناختی (ریهاکام) و آموزش خوددلگرم سازی موجب بهبود و افزایش کارکردهای اجرایی و سرزندگی ذهنی در سالمندان شده است. بنابراین پیشنهاد میشود که از مداخله توانبخشی شناختی ریهاکام و آموزش خوددلگرم سازی بهعنوان درمانهای مکمل و یا جدا از هم برای ارتقاء کیفیت زندگی انسان در دوره سالمندی استفاده شود.
محمدمهدی زیدآبادینژاد، نوشین نوری، لیلا فاتحی خشکناب، سارا ملک محمدی، زیبا پورصادق گاوگانی،
دوره 13، شماره 2 - ( دوره سیزدهم ، شماره دوم ، تابستان 1404 1404 )
چکیده
هدف از این پژوهش، بررسی اثربخشی درمان شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی در کاهش آمیختگی شناختی و نیازهای بینفردی در دانشجویان دارای افکار خودکشی بود. این مطالعه با رویکرد شبهآزمایشی و طراحی پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری اجرا شد. نمونه شامل دانشجویانی بود که با معیارهای تعیین شده انتخاب و به دو گروه مداخله و کنترل تخصیص یافتند. مداخله شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی در گروه مداخله بهکار گرفته شد و دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که مداخله مذکور تأثیر معناداری در کاهش سطح کلی آمیختگی شناختی، بهویژه مؤلفه همجوشی شناختی، و نیز کاهش نمرات کل نیازهای بینفردی، از جمله ادراک سربار بودن و تعلق از دست رفته دارد. همچنین کاهش معناداری در شدت افکار خودکشی در گروه مداخله نسبت به گروه کنترل مشاهده شد، اما تغییرات مؤلفه گسلش شناختی معنادار نبود. تحلیل دادههای پیگیری نیز نشان داد که اثرات مثبت درمان تا حد قابل قبولی پایدار ماندهاند. این یافتهها ضمن تأیید فرضیات پژوهش، نشاندهنده قابلیت بالینی و مزیت شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی در بهبود فرایندهای شناختی و اجتماعی مرتبط با آسیبپذیری روانی در دانشجویان پرخطر است. نتایج این پژوهش میتواند به توسعه مداخلات هدفمند در زمینه پیشگیری از خودکشی و ارتقای سلامت روانی کمک نماید و پیشنهاد میشود تحقیقات آتی با نمونههای بزرگتر و مداخلات ترکیبی، به بررسی مکانیسمهای اثر و اثربخشی طولانیمدت این روش درمانی بپردازند.
حوا محمودزاده کناری، دکتر افسانه خواجوند خوشلی، دکتر جوانشیر اسدی،
دوره 13، شماره 2 - ( دوره سیزدهم ، شماره دوم ، تابستان 1404 1404 )
چکیده
اختلال وسواسی–اجباری (OCD) در نوجوانان با الگوهای شناختی–هیجانی ناکارآمد، از جمله همجوشی فکر و عمل و عدم تحمل بلاتکلیفی همراه است که میتواند عملکرد تحصیلی و روابط بینفردی را مختل کند. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان هیجانمدار و درمان فراشناختی بر این سازهها در دانشآموزان دختر مبتلا به OCD انجام شد. مطالعه از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون–پسآزمون و گروه کنترل بود و شامل ۴۵ دانشآموز دختر متوسطه دوم شهر بابلسر بود که با نمونهگیری هدفمند انتخاب و بهطور تصادفی در سه گروه ۱۵ نفری جایگذاری شدند. مداخلات درمانی شامل هشت جلسه گروهی ۹۰ دقیقهای بهصورت هفتگی بود. دادهها با استفاده از مقیاس همجوشی فکر و عمل و پرسشنامه عدم تحمل بلاتکلیفی جمعآوری و با تحلیل کوواریانس چندمتغیره بررسی شد. نتایج نشان داد که هر دو مداخله درمانی نسبت به گروه کنترل موجب کاهش معنادار همجوشی فکر و عمل و عدم تحمل بلاتکلیفی شدند و مقایسه دوبهدویی نشان داد درمان فراشناختی در کاهش همجوشی فکر و عمل مؤثرتر و درمان هیجانمدار در کاهش پیامدهای مرتبط با عدم تحمل بلاتکلیفی برتری نسبی داشت. این یافتهها نشان میدهد که مداخلات رواندرمانی هدفمند میتوانند الگوهای شناختی–هیجانی ناسازگارانه مرتبط با OCD را در نوجوانان بهبود دهند و سطح اضطراب و رفتارهای وسواسی را کاهش دهند. نتایج پژوهش میتواند راهنمای انتخاب درمان هدفمند بر اساس نیازهای بالینی فرد و طراحی برنامههای مداخلهای در مدارس و مراکز روانشناختی باشد.
آقای هیوا علی محمدی، دکتر رسول کرد نوقابی، دکتر ابوالقاسم یعقوبی، دکتر افشین افضلی،
دوره 13، شماره 3 - ( دوره سیزدهم ، شماره سوم ، پاییز 1404 1404 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر، بررسی تاثیر برنامه آموزشی خِردورز بر کارکردهای اجرایی دانشآموزان پایه سوم ابتدایی بود. روش پژوهش جزء تحقیقات نیمهآزمایشی از نوع پیشآزمون- پسآزمون و پیگیری سه ماهه با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشآموزان مشغول به تحصیل پایه سوم ابتدایی مدارس غیرانتفاعی شهر همدان در سال تحصیلی 1403-1402 بودند. نمونه پژوهشی به صورت نمونهگیری دردسترس شامل 60 دانشآموز دختر و پسر پایه سوم ابتدایی بودنند که به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل ( هرگروه 30 دانشآموز) گمارده شدند. در این پژوهش گروه آزمایش طی 30 جلسه 45 دقیقهای تحت آموزش برنامه آموزشی خردورز قرار گرفت و در این بین گروه کنترل هیچ آموزشی را دریافت نکرد. ابزار پژوهش شامل مقیاس کارکردهای اجرایی (بریف) نسخه دوم فرم والدین بود. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS-25 و روشهای تحلیل کوواریانس تک و چند متغیره انجام شد. یافتهها نشان داد که برنامه آموزشی خردورز به طور معنیداری منجر به بهبود کارکردهای اجرایی و ابعاد آن در دانشآموزان گردید و این اثرات در مرحله پیگیری نیز حفظ شد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که برنامه آموزشی خردورز الگویی موثر در بهبود کارکردهای اجرایی در جمعیت دانش آموزی است.