7 نتیجه برای فراهانی
طاهره میرزایی، محمدنقی فراهانی، جعفر حسنی،
دوره 2، شماره 2 - ( 6-1393 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر تشخیص تفاوت وجدان، عاطفه مثبت و منفی در سطوح مختلف قضاوت اخلاقی و بررسی اثر همزمان وجدان و عواطف (مثبت و منفی) در سطوح مختلف قضاوت اخلاقی است. در این مطالعه مقایسهای، 160 نفر از دانشجویان دختر و پسر مقطع کارشناسی دانشگاه خوارزمی در سال تحصیلی 92-1391 مقیاسهای آزمون تحول اخلاقی «ما»، پرسشنامۀ پنج عاملی گردون و مقیاس تجربه مثبت ومنفی را کامل کردند. برای تحلیل داده ها از تحلیل تشخیصی استفاده شد. نتایج نشان داد که وجدان در سطوح مختلف قضاوت اخلاقی تمایز ایجاد نمیکند؛ ابتدا عاطفه منفی و سپس عاطفه مثبت بین سطوح قضاوت اخلاقی تمایز ایجاد میکند؛ در رابطه همزمان وجدان و عواطف (مثبت و منفی) در پیش بینی سطوح قضاوت اخلاقی، عاطفه منفی بیشترین نقش را دارد و عاطفه مثبت و وجدان توان تشخیص خود را از دست میدهند. یافتههای فوق بر اساس دیدگاههای صفت، نظریه کلبرگ درباره ویژگی هر یک از سطوح اخلاقی و نقش عواطف در پیش بینی رفتار قضاوتی مورد بحث قرار خواهد گرفت.
امید شکری، محمدنقی فراهانی، رضا کرمی نوری، علیرضا مرادی،
دوره 2، شماره 3 - ( 7-1393 )
چکیده
مطالعه حاضر با هدف آزمون نقش تعدیل کننده فرهنگ و جنس در رابطه ارزیابیهای شناختی و استرس تحصیلی در دانشجویان ایرانی و سوئدی انجام شد. 212 دانشجو ]112 ایرانی (34 پسر و 78 دختر) و 100 سوئدی (29 پسر و 71 دختر)[ به فرایندهای ارزیابی شناختی اولیه و ثانویه (فولکمن و لازاروس، 1985) و پرسشنامه استرس تحصیلی (زاژاکووا، لینچ و اسپنشاد، 2005) پاسخ دادند. نتایج تحلیل رگرسیون سلسلهمراتبی نشان داد که رابطه بین ارزیابیهای شناختی اولیه و استرس تحصیلی در دانشجویان ایرانی مثبت معنادار و در دانشجویان سوئدی مثبت و غیرمعنادار بود. همچنین، نتایج تحلیل رگرسیون سلسلهمراتبی نشان داد که رابطه ارزیابیهای شناختی ثانویه و استرس تحصیلی در دانشجویان ایرانی و سوئدی منفی و معنادار بود. علاوه بر این، نتایج نشان داد که در دو جنس رابطه بین ارزیابیهای شناختی اولیه و استرس تحصیلی مثبت و غیرمعنادار و رابطه ارزیابیهای شناختی ثانویه و استرس تحصیلی منفی و معنادار بود. در مجموع، نتایج مطالعه حاضر در پیشبینی تجارب تحصیلی استرسزا بر عدم تشابه ویژگیهای کارکردی ارزیابیهای شناختی اولیه و تشابه ویژگیهای کارکردی ارزیابیهای ثانویه در دو فرهنگ و در مقابل، بر تشابه ویژگیهای کارکردی ارزیابیهای اولیه و ثانویه در دو جنس تاکید کرد.
محمدنقی فراهانی، مهران عمادی،
دوره 2، شماره 4 - ( 11-1393 )
چکیده
رابطه مدیریت کلاس درس در پیشرفت یادگیرندگان در تحقیقات مختلف مورد توجه محققین بوده است ولی رابطه نقش میانجیگرهای روانشناختی در این رابطه میتواند چشمانداز روشنتری از این رابطه بدست دهد. در تحقیق حاضر نقش دانش فراشناختی در رابطه بین مدیریت کلاس درس یاددهندگان و پیشرفت یادگیری زبان دوم (انگلیسی) یادگیرندگان مورد بررسی قرار گرفته است. جامعه این پژوهش کلیه دانشجو معلمان زبان انگلیسی مراکز تربیت معلم استان مازندران بود که شامل 1800 نفر میباشد.از بین این افراد 221 نفر ه روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب گردید. نمونههای انتخاب شده به 3 مولفه از پرسشنامه مدیریت کلاس درس عبداللهی و همکاران(1393) و پرسشنامه باورهای فراشناختی ولز و همکاران(2004) (MCQ30) باسخ دادند. نمرههای پیشرفت زبان انگلیسی دانش آموزان سه کلاس این معلمان گرفته و نمره میانگین آن برای شاخص پیشرفت زبان انگلیسی یادگیرندگان محاسبه گردید. نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد که در گامهای اولیه مولفههای مدیریت کلاس درس وارد معادله می شوند. این متغیرها از میان متغیرهای پیشبینی کننده، بیشترین همبستگی را با پیشرفت زبان دانشآموزان داشته است به گونهای که در حدود 52 درصد از واریانس پیشرفت زبان به تنهایی توسط این متغیرها قابل پیش بینی است. در آخرین گام متغیر فراشناخت وارد معادله میشود و در حدود یک درصد به پیش بینی میافزاید و در مجموع 53 درصد از واریانس توسط این متغیرها نمره پیشرفت زبان انگلیسی را پیشبینی میکنند. این نتایج نشان میدهد اگر چه نقش اساسی در پیشرفت زبان انگلیسی به مدیریت کلاس درس بستگی دارد ولی نقش عامل فراشناخت به افزایش این پیشبینی کمک میکند.
سید سعید پورنقاش تهرانی، زهرا قلندرزاده، حجت الله فراهانی، سید مهدی صابری، معصومه پاشایی بهرام،
دوره 6، شماره 3 - ( 9-1397 )
چکیده
بیتوجهی به سلامت زنان و اعمال خشونت خانگی علیه آنان میتواند سبب پیدایش انواع بیماریهای روانی و حتی جسمانی گردد که این امر تهدیدی برای سلامت اعضای خانواده است. زنان نسبت به اعضای دیگر خانواده بیشتر در معرض خشونت، به خصوص خشونت مردان هستند. مهم ترین آسیبی که خشونت خانگی به همراه دارد ایجاد اختلال در عملکرد شناختی زنان قربانی خشونت است. خشونت خانگی به عنوان یک عامل استرس زای محیطی میتواند عملکردهای شناختی را تحت تاثیر قرار دهد، بنابراین بررسی عملکردهای شناختی در زنان آسیب دیده از خشونت های خانگی دارای اهمیت است. تاثیر خشونت بر عملکردهای شناختی از طریق سایر متغیرهای روانشناختی ممکن است رخ دهد. رهایی از موقعیت خشونت پذیری برای زنان قربانی خشونت خانگی به کیفیت عملکرد شناختی آنها وابسته است. از این رو در پژوهش حاضر، نقش واسطهای خودتنظیمی و پریشانی روانشناختی در رابطه بین تجربه خشونت خانگی و عملکردهای شناختی مورد بررسی قرار گرفته است. با توجه به بررسی روابط بین متغیرهای پژوهش در یک نمونه از زنان قربانی خشونت خانگی، روش پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی بود که رابطه بین متغیرها بر حسب اهداف پژوهش تحلیل گردیدند. جامعه تحقیق شامل زنان قربانی خشونت مراجعه کننده به واحدهای مختلف پزشکی قانونی شهر تهران در سال 1397 بودند. نمونه پژوهش ۲۰۰ نفر از مراجعهکنندگان زن به این مراکز بوده اند که به شیوه هدفمند با توجه به معیارهای ورود و خروج و پس از اخذ رضایت از آن ها انتخاب شده اند. ابزار سنجش متغیرهای پژوهش عبارت است از فرم کوتاه پرسشنامه خودتنظیمی میلر و براون (۱۹۹۹)(SSRQ) ، پرسشنامه افسردگی، اضطراب و استرس داس (۱۹۹۵)(DASS-21) ، پرسشنامه خشونت خانوادگی پور نقاش تهرانی (۱۳۸۳) و مقیاس ارزیابی شناختی مونترال(MONTREAL) (۲۰۰۵). نتایج به دست آمده توسط نرم افزارهای SPSS و LISREL تحلیل شده اند. مدل مفهومی پیشنهادی پژوهش با انجام تحلیل های مختلف آماری مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج نشان می دهند که خشونت خانگی بر عملکردهای شناختی توسط متغیرهای واسطه ای خود تنظیمی و پریشانی روانشناختی تاثیرگذار است. با توجه به مقادیر شاخصهای برازش از قبیل RMSEA، RMR، GFI و ... مدل مفهومی پیشنهادی برازش یافت. پژوهش پیش رو بیانگر آن است که تجربه خشونت های خانگی در زنان به واسطه کاهش توانایی خود تنظیمی، و ایجاد پریشانی روانشناختی باعث کاهش عملکرد های شناختی در آنها می گردد. با توجه به یافته های این پژوهش، می توان با توجه دادن خانواده ها و همچنین سازمان ها و مراکز مرتبط با نگهداری و کمک به زنان قربانی خشونت به اهمیت نقش کاهش توانایی های شناختی و عوامل واسطه ای موثر بر آنها بر ادامه خشونت پذیری، با مداخلات آموزشی و درمانی، از وقوع مجدد این گونه خشونت ها پیشگیری کرد.
سید نظامالدین رستمکلایی، رضا رستمی، عباس رحیمینژاد، حجتالله فراهانی،
دوره 7، شماره 4 - ( دوره هفتم، شماره چهار، زمستان 1398 )
چکیده
افسردگی شایعترین اختلال روانی است و باعث اختلال در روند زندگی بیمار و تحمیل هزینه بر جامعه میشود. اخیرا استفاده از زیستنشانگرها در تشخیص و بررسی روند درمان در اختلالات روانی مورد توجه قرار گرفتهاست. یکی از این زیستنشانگرها، توان برگرفته از الکتروآنسفالوگرافی برای تفکیک بیماران افسرده از سالم هستند. هدف این پژوهش، مقایسه توان در باندهای فرکانسی مختلف در افراد افسرده و سالم است. شرکتکنندگان این پژوهش علی-مقایسهای با استفاده از ملاکهای بالینی بر مبنای راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) در کلینیک آتیه در سال97-1396 انتخاب شدند (۲۹ زن و ۲۱ مرد افسرده؛ ۱۹ زن و ۳۱ مرد سالم). الکتروآنسفالوگرام با استفاده از سیستم ۱۰-۲۰، در ۱۹ کانال و پنج باند فرکانسی (دلتا، تتا، آلفا، بتا و گاما) در دو حالت استراحت (چشم بسته) و فعالیت (حین انجام تکلیف عملکرد پیوسته هیجانی) ثبت شد. نتایج نشان داد که در حالت استراحت، میانگین توان، تنها در باند گاما (Fz, Cz) ، به شکلی معنیدار در گروه افسرده بالاتر بود (p<.05). همچنین در حالت فعالیت در باند تتا (P8، O1 و O2)، آلفا (P4، P8 و O1)، بتا (Fp1، P3، Pz و P4) و گاما (Fp1، Fp2، Fz و O1) تفاوت معناداری مشاهدهشد و میانگین توان در گروه افسرده بالاتر بود .(p<.05) به نظر میرسد توان در حالت فعالیت توانایی تمیز بیشتری از توان در حالت استراحت دارد و بالقوه میتوان از آن به عنوان زیستنشانگر در تشخیص افسردگی استفاده کرد.
سیده منصوره حکاک، دکتر علی فتحی آشتیانی، دکتر حجت الله فراهانی،
دوره 9، شماره 4 - ( دوره نهم، شماره چهارم، زمستان 1400 )
چکیده
علی رغم اهمیت روزافزون سازه کنترل توجه در مفهومسازی آسیبشناسی روانی، مقیاسهای معدودی برای اندازهگیری آن تهیه شده است. برخورداری از مقیاسی روا و معتبر برای پژوهشهای داخلی در این حوزه، ضرورتی اجتنابناپذیر است. هدف این پژوهش آمادهسازی نسخه فارسی مقیاس سبک توجه و ارزیابی ویژگیهای روانسنجی آن بود. ۴۲۶ نفر از دانشجویان با نمونهگیری در دسترس انتخاب و به شیوه برخط بررسی شدند. نسخه فارسی مقیاس حاضر پس از طی مراحل ترجمه- بازترجمه، تنظیم و همراه با پرسشنامههای کنترل توجه (دریبری و رید، 2002) و تفکر ارجاعی (اهرینگ و همکاران، 2011) اجرا گردید. روایی سازه با روش تحلیل عاملی تأییدی و روایی همگرا و واگرا با محاسبه همبستگی پیرسون بررسی شد و برای بررسی اعتبار، از ضریب آلفای کرونباخ، ضریب بازآزمایی و اعتبار مرکب استفاده شد. نتایج تحلیل عاملی تأییدی حاکی از برازش مدل دو عاملی حواسپرتی/ اجتناب شناختی و تمرکز بود. همبستگیهای معنادار بین عوامل به دست آمده با مقیاسهای کنترل توجه و تفکر ارجاعی نیز روایی همگرا و واگرای مقیاس را تأیید کردند. اعتبار مقیاس با محاسبه ضریب آلفای کرونباخ برای هر دو عامل 75/0 بود و ضریب بازآزمایی عامل حواسپرتی/ اجتناب شناختی و تمرکز به ترتیب 88/0 و 73/0 بود. همچنین میزان اعتبار مرکب نیز به ترتیب برابر با 81/0 و 84/0 بود. به طور کلی میتوان گفت نسخه فارسی مقیاس سبک توجه ساختاری دوعاملی داشته و از روایی و اعتبار لازم برای کاربرد در پژوهشهای روانشناختی با نمونه ایرانی برخوردار است.
محمود علیپور، محمدنقی فراهانی، آیت سعادت طلب،
دوره 10، شماره 2 - ( دوره دهم، شماره دوم، تابستان 1401 )
چکیده
بر اساس دیدگاه شناختی، طرح واره های شناختی، بعنوان یک خصوصیت مهم فردی، بر رفتار انسان تاثیرگذار هستند. از طرف دیگر، کارمندان می توانند با تحت تاثیر قرار دادن هویت و بافت سازمانی، موفقیت یا عدم موفقیت سازمان را تحت تاثیر قرار دهند. از این رو، در این مقاله، نقش وضوح خود پنداره، در رابطه بین هویت سازمانی و فرهنگ سازمانی مورد بررسی قرار گرفته است. بدین منظور، کارمندان مجتمع مس سرچشمه، که در زمان انجام تحقیق بالغ بر 5190 نفر بودند، بعنوان جامعه آماری انتخاب و سپس با استفاده از فرمول کوکران و روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای، 428 نفر بعنوان نمونه آماری معرفی شدند. در ادامه، با استفاده از پرسشنامه هویت سازمانی چنی (1983)، پرسشنامه وضوح خود پنداره کمبل و همکاران (1996) و ابزار سنجش فرهنگ سازمانی کامرون-کویین (2006) داده های مورد نیاز جمع آوری شدند. داده های جمع آوری شده با استفاده از تکنیک مدل سازی معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. بر اساس نتایج تحقیق، وضوح خود پنداره علاوه بر تاثیر مستقیم بر هویت سازمانی، بعنوان یک متغیر میانجی، اثرات منفی فرهنگ سازمانی را بر هویت سازمانی تعدیل می کند. با توجه به نقش وضوح خود پنداره در رابطه بین هویت سازمانی و فرهنگ سازمانی و تاثیر آن بر هویت سازمانی، به نظر می رسد افزایش وضوح خود پنداره کارمندان باعث بهبود هویت سازمانی آنها می شود. از این رو، پیشنهاد می گردد در فرآیند جذب نیروی انسانی افرادی جذب سازمان شوند که از وضوح خود پنداره بالاتر برخوردار باشند. همچنین، پیشنهاد می گردد جهت بهبود وضوح خود پنداره کارمندان برنامه های آموزشی لازم تدوین و اجرا شود.