پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش فلسفه برای کودکان بر تفکر انتقادی، خودکارآمدی تحصیلی و رشد معنوی دانشآموزان دختر ۱۰ تا ۱۳ ساله انجام شد. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش شبه آزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشآموزان دختر ۱۰ تا ۱۳ ساله شهر تهران در سال تحصیلی ۱۴۰۳-۱۴۰۲ بود که تعداد ۳۲ نفر به عنوان نمونه آماری به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. از این تعداد ۱۶ نفر در گروه آزمایش و ۱۶ نفر در گروه کنترل به صورت تصادفی گنجانده شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تفکرانتقادی ریکتس (۲۰۰۳)، پرسشنامه خودکارآمدی تحصیلی جینکز و مورگان (۱۹۹۹) و پرسشنامه هوش معنوی کینگ (۲۰۰۸) استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادهها از طریق آمار استنباطی آزمون کوواریانس و نرم افزار SPSS نسخه ۲۶ انجام شد. یافتههای این پژوهش نشان داد که آموزش فلسفه برای کودکان با توجه به اندازه اثر (۶۱۷/۰) بر تفکر انتقادی و مؤلفههای آن و اثر (۷۰۶/۰) برخودکارآمدی تحصیلی و مؤلفههای آن و اندازه اثر (۶۵۷/۰) بر هوش معنوی و مؤلفههای آن تأثیر معنیداری دارد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که آموزش فلسفه برای کودکان با تقویت مهارتهای تفکر و توسعه آگاهیهای درونی باعث بهبود و تقویت مهارت تفکر انتقادی، خودکارآمدیتحصیلی و رشد معنوی در دانشآموزان میشود.